موضوع مترادف
موضوع مترادف اسم فرم
- بیمار مشتری شرکت کنندگان، قربانی، خوکچه هندی.
- تم موضوع موتیف، پایان نامه، بیانیه، گزاره، موضوع، نقطه، درس، موضوع، اخلاقی، مشکل، سوال، نظر، امر، کسب و کار.
- رانش، فشار، تم، دوره، تنور، موتیف، ماده، موضوع، رابطه، جان کلام.
- رشته، فیبر، رشته، بند ناف، خط، پیچک، نخ، جزء اصلی، رشته، سیم، بصورت حلقه در اوردن.
- شهروند ملی، اینست، میهن، بومی ساکن، مستاجر، نشین، denizen، نظامی، رعیت، فرودگاه لیژ، بنده.
- فرزندان، فرزند، کودکان، خانواده، فرزندان، جوان، آیندگان، خط.
- موضوع تم موتیف، مسئله، موضوع، نقطه، سوال، متن، پایان نامه، موضوع، استدلال، مشکل، کسب و کار، گزاره، زمینه.
- موضوع موضوع، موضوع موتیف، تمرکز، سخنرانیها، چلیپا، نقطه، انگیزه، خودداری کنند، امضا.
- موضوع، موضوع، استدلال، ماده، نقطه، سوال، مشکل، desideratum، جنجال، مشاجره.
- نتیجه نتیجه حاصل نتیجه رویداد نتيجه گيري اثر denouement, پس در نهایت، ختم.
موضوع مترادف صفت فرم
- تابع، اند– وابسته subdued اسیر بردگی، ميشدند.
- در معرض, مسئول, باز, حساس و مستعد و آسیب پذیر، disposed.
موضوع مترادف فعل فرم
- subjugate.
- افشای را از طریق قرار داده، متحمل تجربه، تحمل، رنج می برند.
- را معامله قرار، توزیع، منتشر می کنند، مطرح، ظاهر می شود، ظهور، آمد جلو، بیرون آمدن، سرچشمه، بیرون آمدن، تخلیه، بوجود می آیند.