میدان مترادف
میدان مترادف اسم فرم
- حرفه ای بخش تخصص، شغل، تلفن، نظم و انضباط، خط، تجارت، کار، شغل، پیگیری، métier، کسب و کار، فعالیت.
- منطقه منطقه، مرتع، عرصه، لی علفزار، مرتع، طرح، سبز، میدان نبرد، تئاتر، صحنه، چمن، دامنه، حوزه، قلمرو.
- میدان، بازار، بازار، ریالتو، محل، پیازا، مرکز خرید، مشترک، پارک، دادگاه، تبادل.
- پیازا, پلازا، چهارگوش, چهار, سبز, پارک, مشترک.
میدان مترادف صفت فرم
- خشک به نظر برسد متداول محافظه کار شاخی, قدیمی, قدیمی fogyish راست بورژوائى, conformist.
- صادق عادلانه فقط، ورزشی، نشسته، عادلانه، بیطرف، وجدان، قابل اعتماد، پوست کنده، متفکرين، اخلاقی، evenhanded.
- غیر مستقیم، آمیخته، سیم پیچ،، چرخاندن، مارپیچ، sinuous، پیچ وخم دار، غیر مستقیم، غیر مستقیم، مایل، مبهم،، backhanded digressive، گریزان است.
میدان مترادف فعل فرم
- حتی تنظیم تنظیم، راست، حل و فصل، برابر، انطباق، هم اهنگ کردن، مناسب، آشتی، هماهنگ، تعادل، مصالحه، مسکن.