پرورش مترادف


پرورش مترادف اسم فرم

  • احمق.
  • تربیت بالا بردن, پرورش, پرورش توسعه کشت، فرهنگ پالایش، gentility، لهستانی، نظافت، تهویه مطبوع، آموزش، نظم و انضباط، رفتار.
  • تربیت, بالا بردن, پرورش, کودک پرورش, کودک بالا بردن، والدین، توسعه، اجباری، آموزش، فرهنگ پذیری، تهیه، کشت، آموزش، پرورش.

پرورش مترادف فعل فرم

  • آورد تا جمع آوری، آموزش عقب، مدرسه، تدریس، آموزش، کشت، civilize، acculturate، توسعه، آماده، تقویت نظم و انضباط.
  • اشتراک، تغذیه، حفظ، تقویت، پرستار، مادر.
  • عقب جمع آوری، مطرح کردن مادر، تمایل، تغذیه، مراقبت، مراقبت از، پرورش.
  • پیش ترویج، علاوه بر این، abet جلو، کمک، حفظ، پرستار، تشویق، پرورش، خوراک، بندر.
پرورش لینک های مترادف: احمق, پرورش, تربیت, بالا بردن, پرورش,

پرورش مترادف،