کاری انجام ندهید مترادف
کاری انجام ندهید مترادف فعل فرم
- انجام انجام، مورد، درگیر در عمل، متعهد، انجام، و ستد، دستمزد، رندر، اعزام، اثر، اجرا، تسریع، تولید، باعث.
- حل کار کردن، حل و فصل, شکل, روشن تا فاش، disentangle، پازل.
- پایان کامل پایان، نتیجه گیری، فسخ، تحقق، حل و فصل، مسلما، باد، دیدن از طریق، انجام، رسیدن، موفق.
- کافی است خدمت برآورده، کت و شلوار، فایده، مناسب، تصویب، پاسخ، کار.