شکل مترادف
شکل مترادف اسم فرم
- الگوی قالب نمودار، طرح، طرح، بازیگران، مرگ، پانچ، تمبر، فرمت، مدل، چیدمان، ماتریس.
- بدن، هیکل، ساخت، شکل، تجسم، جسم، نمایندگی، مثل، تصویر.
- تصویر نمودار، رسم الگوی، طراحی، طرح، طرح، عکس، تصویر، ردیابی.
- تعداد و اعداد و رقم و عدد صحیح، ترتيبي، cipher کمیت.
- شبح.
- شکل طرح فرم، کانتور، پیکربندی، ساختار، شبح، فرمت.
- فرم حد فاصل، شکل، پیکربندی، جنبه ظاهر، پوشش، شبح، طرح، lineaments، شباهت، صورت ظاهر، ساخت، اندازه گیری، هیکل.
- وضعیت دولت، شرایط، فرم، fettle تر و تمیز، تناسب اندام، سلامت.
شکل مترادف فعل فرم
- انتظار می رود.
- تنظیم تغییر وفق دهند، مناسب، تغییر، اصلاح، ساده، تغییر شکل، اصلاح، عوض کردن، جای، قاب، transfigure، بازسازی.
- راهنمای تعریف، الگوی، توصیف وضعیت، هدایت، نمودار، حاکم، تعیین، افز ا ر، تعمیر.
- فکر می کنم باور، پیش بینی، اظهار نظر کردن فرض، حدس می زنم، conjecture، نتیجه گیری، روی چیزی حساب کردن، تصور، فرض کنید، احساس، استنباط، استنباط، نگه، حفظ.
- قالب مد طبقه، دستکاری، فرم، تدبیر، آماده، کانتور، افز ا ر, طرح, الگوی، بازیگران، مدل، حجاری، whittle.
- محاسبه چوب خط حساب روی چیزی حساب کردن, برآورد, محاسبه, نمره، تعداد، شمردن، اندازه گیری، ارزیابی، ارزیابی.