کار کردن مترادف


کار کردن مترادف فعل فرم

  • توسعه فرم تدبیر contrive، استادانه درست شده، تکامل، طراحی، برنامه ریزی، ترتیب، کار.
  • موفق رستگار، شکوفا، کار پان، در نتیجه، نتیجه گیری، خاتمه.
  • ورزش, گرم کردن, تمرین, عمل, قطار, وضعیت.
کار کردن لینک های مترادف: تمرین, عمل, قطار, وضعیت,