وضعیت مترادف
وضعیت مترادف اسم فرم
- استخدام پست، موقعیت، انتصاب، دفتر کار، ایستگاه، محل.
- خلق و خوی، قاب، احساسات، احساس نگرش, منش, طنز, خلق و خوی.
- دولت شرایط مورد، جنبه، وضعیت، حالت، فاز.
- رتبه ایستاده، دولت، درجه کالیبر، سطح، موقعیت، درجه، جای پا، ایستگاه، وضعیت، مرحله، وضعیت.
- سلامتی، تناسب اندام، تر و تمیز، fettle تن.
- شرط ضمن عقد، مشخصات, شرط, فرض, لازم است.
- محل نقطه محل, سایت, منطقه, نقطه، منطقه.
- مخمصه و گرفتاری و معضل و وضعیت, وضعیت امور ایستگاه وضعیت توپ بازی, شرایط, نقطه, رفع, سوراخ.
- ملت، کشور، دولت، کشورهای مشترک المنافع، جمهوری، سلطه، حاکمیت، جامعه، politic بدن.
- موقعیت محل، محل بلبرینگ، غیر روحانی، آرایش، منش، جهت گیری.
- وضعیت وضعیت، شرایط, وضعیت, استقرار حالت، مرحله، فاز، فرم، شکل.
- وضعیت.
- وضعیت، موقعیت، رتبه، جای پا, کلاس, محل.
وضعیت مترادف فعل فرم
- آموزش آماده، آماده، انطباق با تغییر، قالب، اشنا، مانوس شدن.
- اعلام مندرج، می گویند، بیان، صدای avow، ادعا می کنند، بگویید، مطلق، صحبت می کنند، تلاوت، گزارش، بازشماری، بیان.