کرم مترادف
کرم مترادف اسم فرم
- بدبخت دزدکی حرکت کردن کنونی، پاشنه پا، شپش، بی وجدان، ادم، سرکش، reprobate، تبه کار.
- دانه ذرات، اتم، بیت، ریزه smidgen، dab، کیرینگس، بازیچه قرار دادن، با دقت اشاره کردن، کم، یوتا، corpuscle.
- شانکر سوختگی، سرطان، زهر عقرب، معضل، لعنت، طاعون.
کرم مترادف فعل فرم
- تلقین کردن ingratiate, نفوذ, نفوذ لغزش، خزش، اینچ، خزیدن، مزاحم شدن، طفره زدن، writhe.
- شکست.