خارجی مترادف
خارجی مترادف اسم فرم
- , بیگانه, بیگانه خارجی outlander متبوع، غيرعضوي، nonparticipant، bystander، ناظر، interloper، مزاحم، تازه وارد.
- بیگانه.
- خارجی خارج از سطح پوشش صورت پوسته پوست پوسته پوشش روکش integument پاکت پوشش، بسته بندی.
خارجی مترادف صفت فرم
- بیگانه عجیب و غریب عجیب و غریب، نا آشنا، عجیب، ناشناخته، وارداتی، دور، خارجی.
- خارجی, خارج, دور, محیطی, دیستال.
- خارجی.
- خالص.
- سطحی و کم عمق، meretricious، بیرون.
- نابجا غیر طبیعی، کارهایی غیر طبیعی، نامربوط، غیر منتظره، unbefitting، فرد، غیر معمول، نامنظم، رفتن؟.
- هدف، بی فاعل واقعی هستی شناختی، بیرونی، خارجی، زاید.