آب مترادف


آب مترادف اسم فرم

  • pleat فلوت, برابر, چین, چین و چروک خوردن ورق رنگی، goffer.
  • انسداد مانعی بر سر راه، نوار، بلوک، مانع بررسی، مانع، مانع، بازدارنده، خویشتن داری، hobble، مانع، مدفوع، پتو مرطوب.
  • جوهر روح، نیروی حیاتی، sap هسته، پنبه، مغز، شعله, نیروی, انرژی و زنده دلی، انرژی.
  • مایع مایع sap، سرم، غدد لنفاوی، شهد، آبگوشت، عصاره، تقطیر.

آب مترادف فعل فرم

  • adulterate.
  • plait فلوت کروگیت، برابر، چین، crimple، پیچ و تاب, چین و چروک، دست و پنجه نرم، کویل، رول، گوش ماهی, goffer.
  • truckle fawn خزیدن، grovel، تملق گفتن، چاپلوس، خشنود و راضی کردن، تعظیم، خراش، bootlick.
  • حلقه موج، frizz، frizzle crisp، ریپل، شکل، آچار، رول، پت، مرتب ومنظم ساختن.
  • مانع گرفتگی عضلات، مانع، نوار، خنثی کردن جلوگیری از، بلوک، بدام انداختن، بررسی، encumber، تأخیر، مانع، جلوگیری، داد و بیداد.
آب لینک های مترادف: برابر, چین, نیروی,