آرامش مترادف
آرامش مترادف اسم فرم
- slackening، کاستن سست تحمل leniency، تضعیف استثنا، تغییر، بخشش، رحمت نرم شدن، کاهش، جلو گیری، کاهش، letup.
- آرامش آرامش، متانت، quietude، آرام شده، دراز کشیدن، سکون، آرامش، صلح، آرام، خونسردی، restfulness، کنکورد، هماهنگی.
- استراحت، کندن، تفریح، loafing، خوش گذرانی، انهدام lounging لذت تعطیلات, آرامش, زنگ تفریح, breather زمان، اوقات فراغت.
- توقف، تعلیق breather فاصله letup آرامش میان پرده مهلت شده کساد شکستن این caesura، entr'acte.
- راحتی برکت تسلی اطمینان، کمک، تشویق، تقویت پشتیبانی، anodyne، امداد، تخفيف، کاهش، بهبود، اعتدال، assuagement.
آرامش مترادف فعل فرم
- آرام سوزاند، کاهش، کاهش آرام، جلب، تسکین، tranquilize، ساکت، فرو نشاندن، دلجویی.
- آسایش، کنسول، کاهش، تسکین، با condole، سهولت، کاهش، را بهبود بخشد، نرم، آرام، اطمینان، تسکین، assuage، تشویق، بازیابی، تشویق، تقویت.