اجباری مترادف
اجباری مترادف صفت فرم
- سرکوبگر، قانع کننده و غیر قابل اجتناب، لازم، بحرانی، اجتناب ناپذیر، ineluctable، اجباری، constraining، غیر ارادی، imperious.
- نوع انطباق دلنشین مهربان، complaisant، مهربان، با ملاحظه زیاده، بخشنده، متفکر، مهمان نواز، شاد.
- واجب، اجباری، تجویزی، اتصال به اجرا درآمد, لازم, محدود.
- واجب، مورد نیاز، لازم و ضروری است، اجباری، به peremptory، صحافی، فرمانده، هيأت در بحرانی.