اشک مترادف


اشک مترادف فعل فرم

  • زخمی lacerate پارگی، دستگاه پرس، gash، زخم، کبود، این فستیوال، ضرب و جرح، شکستن، مثله می، پنجه، خراش.
  • مختل, تقسیم, تقسیم، متلاشی شدن، شکستن، wrack, خراب, disunite.
  • پاره پاره tatter، جدا بکشید، تعداد، بریده بریده.
اشک لینک های مترادف: مختل, تقسیم, خراب,