اهلی مترادف
اهلی مترادف صفت فرم
- tamed, اهلی، داخلی، شکسته مقیم، leashed، آموزش، شکسته subdued، گران است.
- اهلی.
- مطیع آرام لشکر، تسلیم، کنترل، مطیع، کنترل، حوصله، سازگار، مایل، سازگار.
- هر روز، unchallenging، مرده، spiritless، خسته کننده، امری عادی، کسل کننده، کسل کننده نوشتیم، ولرم ملالت, مطلوب, امن, insipid, برنامه.
اهلی مترادف فعل فرم
- domesticate آموزش شکستن در، نظم و انضباط، subjugate، استاد، کنترل، مهار، دسته سه تایی، یوغ، تسخیر، محدود کردن، مجسمه نیم تنه.
- نرم تن، تسخیر، متوسط آب، کسل کننده، soft-pedal، خلق و خوی، آرام، لال.