بقیه مترادف
بقیه مترادف اسم فرم
- آرامش، غیرفعالی، تنبلی، خواب آلودگی، lassitude، بی تحرکی، تجهیزات بازیابی وماسه، رفع خستگی، تجدید حیات، اوقات فراغت، خواب، دراز کشیدن، بازنشستگی، چرت زدن، doze، آرامش، خواب نیمروز, چرت زدن.
- باقی مانده باقی مانده، باقی، باقی مانده، باقی مانده، leavings، به پایان می رسد، تعادل، مازاد، مازاد، اضافی، باطل، تکه، oddments، شانس و به پایان می رسد.
- زنگ تفریح، مکث و وقفه شکستن breather قطع میان پرده، ایست.
- صلح، آرامش، آرامش آرام restfulness surcease آرامش quietude متانت سکون خونسردی آرامش بخواهد، ناحيۀ.
بقیه مترادف فعل فرم
- استراحت نشستن، دروغ، بیکار، تنبلی کردن چرت، خواب نیمروز, خواب, هنوز هم می شود، آرام، بازنشسته.
- بستگی دارد لولا تکیه می کنند، به نوبه خود، چرخند، لاغر، نتیجه، دنبال، آویزان.