بی پروا مترادف
بی پروا مترادف صفت فرم
- ، brazen insolent، ربط، بی حیا، مغرور، جلو، گستاخ، فرض، تازه و بی احترامی، دارای گونه های برامده.
- اصولی غیر اخلاقی، متقلب، غیر اخلاقی، بیشرمی ظالم، استثمارگرانه، و دستکاری، فاسد، تقلبی، عادلانه، conscienceless، بی بند و بار، گستاخ، کج، زیر جلی.
- بی باک، جسور و بی باک، شجاع، جسورانه venturesome دلیر dauntless، هاردی.
- راش بی دقتی غیر مسئولانه venturesome، دارای تهور بی مورد،، جسارت بی باک بی باک devil-may-care نسنجیده، غفلت،, بازيچه, رسوب شتابزده، improvident، غفلت، بی تدبیر, harum-scarum, وحشی, تحمیلی.