جوان مترادف


جوان مترادف اسم فرم

  • فرزندان نوزادان، فرزند، بستر تخم ریزی کردن، جوان، nestlings، فرزندان، موضوع، سهام، خانواده، سرخ کوچک.

جوان مترادف صفت فرم

  • اتوپيست، بی تجربه، مرغزار سبز, کودکانه, بچگانه, نوزادي نابالغ، کم، دل، بچگانه،، بی دست و پا.
  • جدید, اخیر, توسعه نیافته و امتحان، نسبتا جوان, به توسعه نیافته، نوزاد، نامشخص ناشناخته تست نشده, نشده.
  • جوان نوجوان بی تجربه نابالغ, بچگانه, نوجوان, pubescent, رشد, توسعه, بلوغ, رسیدن پسر مانند, girlish.
  • رو به رشد جوان نسبتا جوان pubescent, preadolescent, preteen, نوجوان, نوجوان، نوجوان زیر سن قانونی، جزئی، تاریخ، نابالغ، دختر وار، پسر مانند.
  • شدید، تازه، پر انرژی، با نشاط، مدرن، فعلی، روز معاصر، منتظر، فعال، پویا، پر جنب و جوش, روحیه, ضخیم, مشاغل.
  • پر انرژی قوی، فعال، تازه شناور، خوش بین، ورنال، شدید، رو به رشد، پویا، سرحال و نشاط آور و بی خیال، بی غم.
جوان لینک های مترادف: کودکانه, بچگانه, جدید, اخیر, بچگانه, نوجوان, رشد, توسعه, بلوغ, نوجوان, روحیه, مشاغل,

جوان مترادف،