خراب کردن مترادف
خراب کردن مترادف اسم فرم
- mudslinging اسمير تهمت، فحاشی، افترا، muckraking، ترور شخصیت، نام گذاری، افترا، رسوایی، خاک، کثافت.
- خرابه تخریب, تخریب, تکه تکه شدن تصادف، خراب کردن، ویرانی، سر و صدا، crackup.
- خرابه.
- در حال باطل کردن، سقوط، ruination، لعنت، رنج، واترلو، نمسیس، دماغ bête.
- سبد مورد.
- سقوط, تصادف, سرنگونی، سقوط، فروپاشی، عقاید، فروپاشی، تخریب، تخریب، ویرانی، تاخت و تاز، ویران، فاجعه.
- گل، لجن و گل لای mire، پساب اشپزخانه وامثال ان, کثافت کثافت کود کمپوست لجن، فاضلاب.
خراب کردن مترادف فعل فرم
- ادبیاتی رسوايى، تحقیر، debase له، فروتن، شرم، mortify، خجالت زده، ورشکسته، شکستن، صدد، pauperize.
- نابود تخریب، خراب، معدوم کردن نابود, بین بردن، راز، سطح، له، تسخیر، پایمال، نابودی، متمرکزسازی، تلفات زیاد وارد کردن، شکست.
- نابود کردن راز، خراب کردن wrack، سر و صدا، تخریب، از بین بردن، شروع، بلاست، روده, نابود کردن, شکستن, dilapidate.