شیب مترادف


شیب مترادف اسم فرم

  • شیب رمپ، کج تمایل، شیب، نمی تونم، شیب، تراش، قطر، تعصب، درجه، declivity، افزایش، بریدن، بانک، تپه.
  • شیب شیب، کج، درجه، افزایش سطح شیب دار، نمی تونم، شیب، تمایل، steepness.
  • کج شیب، نکته، درجه شیب، شیب، شیب، شیب، دندة مخروطي، acclivity، شیب، ظهور.

شیب مترادف فعل فرم

  • اریب به شیب رد، فرود، لاغر، انحراف، نمی تونم، بانک، شیب، veer، خم، نکته، واگرا، منحرف.
  • اریب به شیب، شیب نوک، لیست، لاغر، نمی تونم، پاشنه، زمین.
  • استدلال بحث مخالف، رقابت، زد و خورد, برخورد ادعا، پیوستن به, موضوع, برخورد, joust.
  • شیب رد فروکش، افتادگی، سوزنده، حل و فصل، غرق، تنظیم، فرود، رها، سقوط، شیرجه رفتن.
  • غرق تبادل نظر، خیس کردن حرکت شبیه چمچه زنی، عدل، ملاقه، مرطوب، مرطوب، استحمام، شیرجه، غوطه دادن، اردک، تعظیم، خم، باب، اشاره.
  • هدف محوری سوق، lunge، شارژ، نقطه، درایو.
  • کج شیب، لاغر نمی تونم، لیست، نکته، شیب، ساختمانی، زمین، زاویه، خم.
شیب لینک های مترادف: موضوع, برخورد,

شیب مترادف،