صاف مترادف
صاف مترادف صفت فرم
- آرام ارام آرام آزاد، باز، آرام، mellifluous، mellifluent، صلح آمیز، untroubled، بی سر و صدا، روشن است.
- حتی, سطح, مسطح، هواپیما، جلا، براق، unwrinkled، براق، ابریشمی، جلوی، مخمل نما.
- ستاره مودب ingratiating، مدنیت چاپلوس، insinuating، روغنی، unctuous، لیز، facile، ابریشمی، دیپلماتیک، اجتماعی.
- مطلوب، خفیف، تسکین دهنده، دلپذیر، نرم، خنثی، آرام، ظریف.
صاف مترادف فعل فرم
- آرام فرو نشاندن تسکین، assuage، کاهش، palliate، tranquilize.
- روشن، سهولت، تسریع، تسهیل، باز، کمک، ترویج.
- سطح مسطح کردن هواپیما، خراش، لهستانی، unwrinkle، شن و ماسه، آهن، مطبوعات، رول.