سطح مترادف
سطح مترادف اسم فرم
- ارتفاع, قشر, مرحله.
- خارج از چهره نمای بالا، بیرونی، پوست، پوسته، روکار پوشش.
- رتبه، موقعیت، ایستاده، وضعیت درصدی،.
- ظاهر، نما، روکش.
- هواپیما، تخت، افقی، ساده.
سطح مترادف صفت فرم
- آرام، حتی معقول, متعادل, وفور ثابت، پایدار، self-possessed،.
- برابر، بینی، جفت، همسان، دوست، مشابه، همزبان.
- تخت، حتی، افقی، هواپیما، صاف، لباس بشوئید.
- رئیس.
- معادل متناسب، قابل مقایسه و متناسب و متعادل، تراز وسط قرار دارد.
سطح مترادف فعل فرم
- راز گویی، تخریب، نابود کردن سقوط، پیاده کردن.
- رخنه کردن بیرون آمدن به نور، ظهور، نشت.
- صاف, حتی, سطح, هواپیما, کت.
- صعود ظهور, ظهور, تاج, شکستن آب.