پراکنده مترادف
پراکنده مترادف صفت فرم
- بي توجهي دلچسب، جذب غایب پریشان خیال، فراموشکار نامطمئن، undependable، پریشان، distrait، بی اعتنا، غافل، دور کردن در فضا، خیال بافی، moony .
- شاهد، از راه دور.
- موضعی جدا شده، مفرد، موجود، پر از لکه تک، محدود، محدود، متمرکز شده است.
- نادر، گاه به گاه، نامنظم، fitful اسپاسمودیک متناوب, ناپیوسته, نادر, غیر معمول، غیر منتظره، برنامه ریزی.
- نازک قلیل، ردیابی، پر از لکه، uncrowded ناچیز، نحیف، قلیل، نازل، یدکی.
پراکنده مترادف فعل فرم
- strew انتشار، پخش، پرتاب مورد نم نم، گسترش، افشانده است.
- پراکنده پاشیدن شکستن، جدا، گسترش، strew، منحل، انتشار، منتشر، انحلال، برطرف کردن.
- پراکنده پاشیدن، برطرف کردن rout، جدا کردن، شکستن، منتشر، disunite، منحل.