پوسته مترادف


پوسته مترادف اسم فرم

  • اهانت impertinence curtness، surliness، impudence، effrontery، brazenness، طراوت، cheekiness، عصب، خشونت، sauciness، discourtesy.
  • این پوشش، shuck، مورد، کپسول، بیرونی، شاخ، غلاف.
  • بدنه پوسته shuck، غلاف، پوست، پوست، پوست، پوسته، پوست، پوشش، پوشش.
  • پرتابه، کارتریج، گلوله، بمب، موشک، نارنجک، خمپاره، شات، مهمات, مواد منفجره, مورد پوشش.
  • چارچوب قاب بدنه، پارو زدن، اسکلت، حفره، قالب، توخالی، شکل، شاسی.
  • کیک پوشش پوست پوسته، پوست، پوست، incrustation integument، لایه، پوشش، قشر، پوسته، بیرونی، پوشش، زخم، زنگار.

پوسته مترادف فعل فرم

  • بدنه، باز، نرم افزار، حذف، سپس انبارشان، shuck، نوار، پوست، تقسیم.
  • بمباران بمب بباد انتقاد گرفتن، فلفل، torpedo، besiege، حمله، آتش سوزی در، cannonade، fusillade.
  • پوسته, shuck, نوار, پوست, decorticate.
پوسته لینک های مترادف: مواد منفجره, پوسته, نوار, پوست,

پوسته مترادف،