تحمل مترادف


تحمل مترادف اسم فرم

  • open-mindedness liberality broadmindedness، معقول، بزرگواری، عدالت، جهانی، جوامع، خیرخواهی.
  • ارتباط.
  • استقامت استقامت، سختی، انعطاف پذیری، قدرت ماندن شکیبایی، مقاومت، شناور، سرسختی، نیرومندی.
  • انجام، comportment کالسکه شیوه قیافه حضور رفتار نگرش استقرار رفتار اقدامات جنبش، زبان بدن.
  • صبر و خویشتن داری درک همدردی تحمل پذیرش کنترل خود حلم زیاده روی mildness رحمت اعتدال بشریت ملایمت، بخشش.

تحمل مترادف دهيد فرم

  • تایید توجیه خواهد بخشید، اثبات، به، حفظ، رعایت، اثبات، سوگند تئوريک، بررسی، بررسی، تایید، تصدیق.
  • رویکرد نزدیک نزدیک، نزدیک قرعه کشی، حرکت در, همگرا در، در پیشبرد، با گرفتن.
  • فشار فشار وادار، خواستار، نیروی، یکدیگر،، strong-arm، فشار، درایو، کنیم،، دقیق، حرارت قرار داده، پیچ قرار داده.

تحمل مترادف صفت فرم

  • endurable دلنشین sufferable، مترقى و قابل حمايت، قابل قبول، excusable، مجاز، دفاع، قابل قبول است.
  • زیاده broadminded ملایم، بی خیال، معقول، روشنفکر، منصفی، لیبرال، آیةالله، خیرخواه، پذیرای، complaisant، کاتولیک، مجاز، بردبار، بیمار، longsuffering.
  • طاقت فرسا unendurable، insupportable، غیر قابل تحمل مشقت بار, دردناک, دلخراش, کابوسی، tormenting، دیوانه،, racking execrable وحشتناک، loathsome.
  • فرقه متعصب کوته فکر prejudiced، سفت و سخت، متعصب، تعصب، فردى،، ای، یک غیر معقول پوشی، انعطاف ناپذیر، نباشيد.
  • نمایشگاه middling، so-so، بی تفاوت، متوسط قابل قبول، متوسط، بی ضرر، معمولی، کافی، محترم.

تحمل مترادف فعل فرم

  • اجازه می دهد اجازه، اجازه، حکم، بر اساس اعتراف، اجازه، تأیید، رنج می برند، افراط، بازپس، تحریم، مجوز.
  • ادامه گذشته، رعایت باقی می ماند، باقی بماند، نگه، ایستاده، لباس، زنده ماندن، ماندن.
  • تحمل تحمل, رعایت, قرار داده تا با رنج می برند، ایستاده، ارسال به, حفظ, معده, فرو برد.
  • خرس تحمل، متحمل، حفظ، مقاومت در برابر خرس، پشتیبانی، بروک, رعایت, رنج می برند، ایستاده، آب و هوا، مقابله با.
تحمل لینک های مترادف: ارتباط, دردناک, دلخراش, رعایت, حفظ, معده, فرو برد, رعایت,

تحمل مترادف،