رنده مترادف


رنده مترادف فعل فرم

  • تحریک کردن، اخم, irk, exasperate, شیشه, تحریک.
  • چوب ساب, شن, خرد, جیر جیر, خراش.
  • گوشت چرخ کرده, پاره, abrade, comminute, ساییدن.
رنده لینک های مترادف: شیشه, تحریک, شن, خرد, جیر جیر, خراش, پاره, ساییدن,

رنده مترادف،