اداره کردن مترادف


اداره کردن مترادف فعل فرم

  • رسیدگی brandish، استفاده از شکوفا، طبقه، دستکاری، لرزش، نوسان، کار، استفاده، استخدام، کار.
  • فرمان, ورزش, کنترل, مدیریت, استفاده از اعمال، اعمال، استفاده، استفاده، سود خود، را به استفاده از.
اداره کردن لینک های مترادف: فرمان, کنترل, مدیریت,