اقامت مترادف
اقامت مترادف اسم فرم
- , خانه, خانه اقامت اقامتگاه منزل چهارم زندگی سکونت، زیستگاه، لینک, آدرس, محل, ستاد, لانه, پد.
- اقامت.
- توقفگاه بین راه سفر، تعطیلات، تعطیلات، بقیه تور، اقامت، توقف دارد.
- نشین ساکن, مستاجر, آنكه مخاطب، خانه دار، denizen، سوجورنر، householder، مهاجر، شهروند.
اقامت مترادف صفت فرم
- ساکن زندگی حل و فصل, مسکونی, ساکن, اشغال, مسکن, نصب شده, مقیم, تاسیس تسلیم.
اقامت مترادف فعل فرم
- بازدید، در توقف، توقف بیش از، اقامت در تور تعطیلات تعطیلات آخر هفته تابستان، زمستان.
- ساکن زنده، ساکن ماندن، اشغال، اقامتگاه، باقی می ماند، تسلیم، حل و فصل، nestle, لانه, نگه داشتن خانه، encamp.