بازی مترادف
بازی مترادف اسم فرم
- lambency انیمیشن، مثل نور سوسو اهتزاز، جنبش، ناهمواری، variegation، معلق در هوا، عمل است.
- استراتژی طرح، طرح، برنامه بازی مى دهم كه تدبير، نیرنگ، پلات، تاکتیک، شروع بازی شطرنج.
- انحراف سرگرمی، تفریح، ورزش، تفریح، لذت، بازی، شادمانی.
- تفریحی سرگرم کننده، ورزش، بازی، انحراف، تفریح، سرگرمی، تفریح و سرگرمی، بذله گویی، شوخی.
- حرکت، به نوبه خود, ورود, رفتن, طلسم.
- درام, عینک, نمایش، سرگرمی، نيانجاميد, عملکرد.
- شوخی، طنز، پاپ، foolery، trifling، شوخی، بذله گویی.
- عملیات عمل، فعالیت، رفتار، آمریت معامله، اشتغال، تابع.
- مسابقه رقابت رقابت، تعهد، مسابقه، مسابقات، مسابقه، رویداد، جلسه، نژاد، تضاد.
بازی مترادف صفت فرم
- دلیر روحیه بی باک، پررنگ، شجاع، gamy، مصمم، dauntless، گالانت، بی باک، متین، شجاعانه، خود راضی، شجاع.
بازی مترادف فعل فرم
- انجام تقلید، تصویب قانون، تقلید، باور، جعل، نمایندگی.
- به حداقل رساندن براق بیش از, را از نور، decry، ناراضی بودن مستهلک، مقایسهٔ، کم، تماشاچیان، pooh-pooh، تحقیر، derogate، تطهيرش، تمسخر، لکه دار کردن.
- تاکید، استرس، جلب توجه به ستایش, extol, نشان می دهد، تشدید، ترویج، برجسته، ویژگی، نقطه, زیر خط دار.
- رقابت, ادعا, شرکت, عضویت در, بخش بازی.
- شرط شروط، قمار، سهام، خطر ابتلا به حدس و گمان، شانس، خطر، قرار داده.
- فلش سوسو زدن، coruscate، زرق و برق، بال بال زدن frisk، رقص، جست و خیز.
- مات و متحیر کردن خود سرگرم لذت بردن از خود بی خود, شادی کردن، ورجه، ورزش.