پا زدن مترادف
پا زدن مترادف اسم فرم
- ضربه، بوت، زدن توپ، سکته مغزی، انفجار، ضربت.
- مزه پانچ pep، ضربه محکم و ناگهانی، فاصله، رغبت، تنگ، pungency، زنده دلی، قدرت.
- هیجان بنگ بوت، تحریک، هیجان، لذت، لذت، ارضاء.
پا زدن مترادف فعل فرم
- بحث, صحبت, استدلال می کنند, رپ.
- بوت، زدن توپ، dropkick.
- ترک رها بردارند، جلوگیری از، رها.
- رانش بد گویی کردن از loaf، بحد افراط مشروب نوشیدن، سرگردان، پرسه زدن، rove.
- سوء استفاده، سوء استفاده، ill-treat, آزار, آزار و اذیت، ستم.
- شی, اعتراض, شکایت, نق نق زدن, گله, تعرض.