مانع مترادف


مانع مترادف اسم فرم

  • بار مانع، انسداد، مانعی بر سر راه مانع، cumbrance، مشکل، مسدود، بلوک، بار سنگین، شاخه خشکیده درخت.
  • حصار دیوار, مانع, خندق خندق، کمربند، بارو، غني، دیواره، پرچین، paling.
  • مانع دشواری، مانع، حصار مانع، سد، موانع، انسداد، خطر، مانع، مانعی بر سر راه، بررسی، مانع، دیوار.
  • مانع سکندری بلوک مانع، بلوک، نوار، مانع دشواری، انسداد، مانعی بر سر راه، خویشتن داری، نقص، محدودیت، دبستان، aside از محرومیت.
  • مانع مانع و مانعی بر سر راه، نوار، مانع، انسداد، دخالت، انسداد، تاخیر، محدودیت، اشکال، مانع، دشواری.
  • مانع.
  • مانع، انسداد، سکندری بلوک مانع سد مانع بلوک مانع موانع مشکل گرفتن محدودیت چک, تداخل, اجازه دهید.

مانع مترادف فعل فرم

  • blockade مانع، نوار، محصور، محافظت از خاموش نگه دارید، دفاع، مسدود کردن، تقویت، خاموش، متوقف.
  • جلوگیری از مانع مخالفانش، مهار، پیش بینی، مکانيزه، بررسی، فویل، خنثی کردن، سر، سرمازدگی در غنچه، debar، رهگیری، جلوگیری، جلوگیری از.
  • طاق بیش از جهش، روشن میان برداشتن، مقیاس، بالا، درپوش، جهش، پرش، غلبه بر، بالاتر افزایش یابد.
  • مانع متوقف ماندن، توقف، بازداشتن، بررسی، تاخیر، خنثی کردن، encumber، مانع، فویل، درمانده، نوار، بلوک.
  • مانع، جلوگیری از, جلوگیری, خنثی کردن، طفره رفتن، مهار، تداخل، مانع، درمانده، hamstring، نقص، مانع، محدود کردن، جلوگیری از، تأخیر، گرفتگی عضلات، تضعیف.
  • مانع، مانع، مانع، خنثی کردن، مانع، بررسی، بلوک، مسدود، گرفتگی عضلات، طفره رفتن، encumber، محدود کردن، تأخیر، آهسته، تاخیر، درمانده، مهار.
مانع لینک های مترادف: مانع, مانع, تداخل, اجازه دهید, جلوگیری,

مانع مترادف،