گوشت مترادف
گوشت مترادف اسم فرم
- بدن، جسم، سوما، ماده، corporeality، fleshliness، مرگ و مير، carnality، ماده، مادیت.
- بلند heftiness نیروی عضلانی، عضلات، قدرت، نیرومندی، تار و پود، ممکن است، تناسب اندام، قدرت، استقامت، هیکل، huskiness.
- جوهر جان کلام، هسته، پنبه قلنبه، قلب، مغز، مسائل، مبلغ و ماده، هسته، هسته.
- مواد غذایی victuals edibles، طیور، comestibles، کرایه، می خورد، غذا، گراب، خوراک، غذا.
- نق نق زدن، شکایت انتقاد، اعتراض، گله باقرقره، شکایت، اتهام، ملامت، سخنرانی دراز وشدیداللحن، زخم زبان، گوشت گاو تا تقویت, تقویت, متمدن،، انرژی، زنده کردن، تقویت، تشویق، hearten، عصبی، مکمل، سوپ, جاز.
- گوشت بافت عضله، چربی، وزن، نیروی عضلانی، بلند، مواد غذایی.
- گوشت, بازی, viands.