فهرست اسامی همه مترادف،
پری مترادف،: مقابله با چالش روبرو می شوند، شجاع، دیدار، مخالف.گرسنگی بی کفایتی، پوچی، عدم نیاز، می خواهم،...پریده مترادف،: دلپذیر، جذاب، دعوت، دلربا و دوست داشتنی و جذاب.پریشان مترادف،: دارای عقل سلیم، صدا، منطقی، شفاف و مناسب.تشکیل شده، ثابت, cool-headed, جمع آوری, self-possessed.، آرام تشکیل شده، بی سر و...پریشانی مترادف،: آسایش, کنسول, solace, حفظ, assuage.پزشکی قانونی مترادف،: مستقر, تصمیم, بسته, ارزشهاى, undebatable.پس مترادف،: پرلود, شروع, شروع, شروع.پس از آن مترادف،: پیش از این، قبل از, تا.، قبلی قبلی antecedent قبل مذکور، وابسته به پیشرو بودن.پس از سانحه مترادف،: شفا، مفید، درماني، سالم و بی خطر، آرام بخش.پس از نگاه مترادف،: غفلت, نادیده گرفتن, خفیف, فراموش, بی اعتنایی.پست مترادف،: بگیرد, کم کردن سرعت، خزیدن, کشیدن, تاخیر.پسندیدند مترادف،: contoured, مشخص, تشکیل, رسمی, متمایز.پشت مترادف،: در مقابل، frontward، به جلو.تحقق, انجام, نشان, مسلما.در آینده، آینده، در به زمان.پشتکار مترادف،: irresolution, vacillation, shillyshally, تردید.پشتیبان گیری مترادف،: detraction، بد خواهد شد, یاس, نقد, faultfinding.پشيمان مترادف،: خود راضی نباشيد untroubled، خود راضی.با خوشحالی خود راضی، self-congratulatory، خود راضی خود راضی، مبارز.پف دار مترادف،: جلوگیری از تورم, کاهش, صاف, سوراخ.پلاستیک مترادف،: سفت و محکم، سفت سمج بدون واکنش، سرکش، سخت.واقعی، طبیعی، واجد شرایط، معتبر و مشروع است.پلاگین مترادف،: تحقیر مقایسهٔ انتقاد، پان نوعی رامی، کشیدن، اجرا.ترک, قطع, بردارند.باز, جدا, unstop, رها.پلیس مترادف،: غفلت، ظروف سرباز یا مسافر، dilapidate، طبعاٌ.پمپ های لجن سبمرجد مترادف،: شکسته نفسی سادگی ریاضت، plainness، spareness، lowliness، تواضع.پناهگاه مترادف،: افشای، imperil، به مخاطره می اندازد، به خطر اندازد.خطر, خطر, خطر, قرار گرفتن در معرض, ناراحتی, آسیب پذیری.پنج شنبه مترادف،: جدا, شدید, تقسیم, تقسیم.طلاق جداگانه.پنهان مترادف،: آشکار آشکار نشان می دهد، لخت، افشا، کشف، پرده.، در معرض آسیب پذیر است.آشکار, باز, نازل شده, unconcealed, کاندید, آشکار...پنهان سازی مترادف،: فاش کردن وضع برهنه چیزی را اشکار، کشف، نتوانم.پنهان کردن مترادف،: آشکار نمایش افشا، افشا، کشف، نشان می دهد.پنهانی مترادف،: باز در معرض عمومی, undisguised, کاندید, پوست کنده, آشکار است.پوزخند مترادف،: اخم، تابش خیره کننده، scowl.اخم glower، کاهش تابش خیره کننده، scowl.پوزه مترادف،: آزاد, آزاد, سست, disencumber.پوست کنده مترادف،: اب زیر کاه، underhand، پنهانی، مکار، غیر مستقیم، وقت تلف کردن و مبهم است.پوسته مترادف،: حسن نیت ارائه میدهد, courtliness, صبر, فروتنی.داخلی پر داخل هسته محتویات هسته پنبه خرده نان, گوشتپوسته پوسته مترادف،: آینه صاف، glabrous، مانند، حتی.پوشش مترادف،: کشف، آشکار، نوار، چیزی را اشکار، افشا.پوشیدن مترادف،: تعمیر و نگهداری, حفظ, نگهداری, تعمیر.آسان، نور، گردیده.تازه, تقویت, انرژی, احیای, pep.ذخیره، حفظ، بازیابی، پر...پوشیده از شوره مترادف،: محترم و با وقار و قابل تحسین, نجیب, خوب, والاى.پول مترادف،: فقر, نیاز, penury, نمی.