دور مترادف


دور مترادف اسم فرم

  • دایره حلقه، حوزه، جهان، گوی سیلندر, حلقه, هاله, هاله، دیسک، تاج، آنولوس.
  • دور, حاشیه, محیط, محدود, قطب نما, مرز, حوزه.
  • فوران عود، پشت سر هم, انفجار عجله، شیوع، فوران، درمان، رگبار، رگبار، fusillade، اسپری.
  • مدار، انقلاب، مدار، روشن، چرخه، حلقه، ضرب و شتم، مسیر، دوره، خط سیر، سفرنامه، تور، دنباله، برنامه، تنظیم، روال، روند، روش، طرح، سفارش، سیستم.
  • کمربند.

دور مترادف صفت فرم

  • absentminded.
  • دور دور دور دور، دور افتاده، از هم جدا،, حذف از هم جدا و متمایز، نامربوط.
  • دور كسانى كه ستم منزوی، دانلود، محفوظ است، خصومتآمیزی، unapproachable، از راه دور، offish, رسمی, سرد, نشاسته ای، گریزان از اجتماع, جدا, جونگ, disengaged.
  • دور.
  • محفوظ است unapproachable, دور منزوی، سرد، سرد، مغرور، خصومتآمیزی، uncordial، سفت، رسمی، جدا، diffident.
  • چاق و چله، rotund، چاق، tubby، بحالت موازنه دراوردن، portly، خشن، تنومند.
  • کروی، گرد، گرد، rotund، کروی، استوانه ای، حلقه مانند دیسک مانند گوی مانند spheriform جهانی discoid تشکیل، حلقوی.

دور مترادف فعل فرم

  • ترتیب محل قرار داده، سفارش، تنظیم، سازماندهی، تنظیم، توزیع، مارشال، گروه، محدوده، طبقه بندی.
  • محاصره، دایره، گرد، مدار، circumnavigate، قطبنما، دامن، پهلو.
  • نفوذ تاثیر می گذارد، القاء، actuate، اعلان منجر شود، حرکت، شیب، خون، تعصب، تعصب.
دور لینک های مترادف: حلقه, هاله, دور, حاشیه, محیط, محدود, قطب نما, مرز, حوزه, کمربند, رسمی, سرد, جدا, دور,

دور مترادف،