فهرست اسامی همه مترادف
چلیپا مترادف : قلب، جوهر، هسته، بدن، واقعیت،، لولا، محوری، محور، قلنبه، اساسی، ریشه کلید سنگ بنای برجسته جان کلام، پنبه.چلیک مترادف : بشکه چیز قابل مالیات بر ارزش افزوده، firkin، هاگشید، لب به لب، وان، puncheon، کشتی، درام.چمباتمه زدن مترادف : خشن, squab, squatty, dumpy دلپذیری، thickset، بحالت موازنه دراوردن پر از کنده درخت، stumpy، قالب دار.چمن مترادف : چمن چمن، sward، greensward سبز، divot، كلوخ، خاک، زمین.چمن sward، greensward، زمینه، حیاط علفزار، لی، پارک، چمن، گلید.چمن sward...چند مترادف : غواصان متعدد, برخی از, متفرقه, مختلف, خاص, چند.، محدود پراکنده قلیل، نازل، کمیاب، نادر نادر، ناچیز، نازک، لاشی،...چند تایی مترادف : بسیاری از چند برابر، روش، جمع غواصان، متفرقه، متعدد، همه فن متعدد, چند, حریف, متغیر, متنوع.چند جانبگی مترادف : منزوی جدا جدا، مجموعه ای از هم جدا، جداسازی، قرنطینه، seclude، جدا کردن، sequestrate، قطع، خلاص، dissociate.چند رنگ مترادف : streaked pied لکه دار روشن،, varicolored, رنگین, رنگین کمانی, multicolor، شطرنجی، آزتک، شیری، marbled، خالدار، brindled، راه راه.چند شکلی مترادف : جانبه.چند لحظه بعد مترادف : به زودی.چندساله مترادف : ، پایدار با دوام پایدار، مداوم، دائمی همیشه سبز، ثابت، مستمر، مداوم، دائم، مادام العمر، راجعه، دیماه، بی...چندشكلي مترادف : گوناگون.چنگ زدن به کیسه مترادف : متفرقه تکان مختلط طبقه بندی gallimaufry congeries گروههای مجموعه، تجمع توده توده.چنگال مترادف : شعبه تقسیم bifurcate، تقسیم، واگرا، ramify، خم, بخش, deviate.قدرت نوسان کنترل، دست، نفوذ، درک، تسلط، سلطه، منش، قانون،...چنین مترادف : مشابه، مانند مربوط، قابل مقایسه با, جانفشانى، متفقین، مطابق تکراری twin، مشابه.چهار نعل مترادف : اجرای عجله تسریع، پرواز، مسابقه، گم شدن، scud، لیز خوردن، گریز، ها، فرار کردن، hotfoot، فاصله، عجله.اجرای صدای...چهارم مترادف : تسلیم ایستگاه، شاهد، مسکن، قرار داده تا خانه، کردهاید، پست، هیئت مدیره، اقامت، رعایت.رحمت و بخشش و شفقت،...چهره به چهره مترادف : ، مقابله با مخالفت سر به سر، بینی به بینی، تخم چشم به تخم چشم.چهره خوانی مترادف : هیکل.چهل تکه مترادف : تکان تکان خوردن.چو مترادف : مواد غذایی.چوب مترادف : puncheon پالار پرتو، هیئت مدیره، نشسته عبور پرتو، توفال، تیرچه، بروس تمیز, خرپا, دنده, two-by-four.جنگل.ببندید پیوست،...چوب آن مترادف : چوب در.چوب برای مترادف : دفاع از حمایت جانبی با، پشت، محافظت، قهرمان، ایستاده برای، رعایت، ایستاده، رفتن به خفاش برای.چوب خط مترادف : تعداد حساب، حساب، علاوه بر شمارش، مجموع، مبلغ، محاسبات، محاسبه، آمار، رکورد، سرشماری.تعداد روی چیزی حساب...چوب در مترادف : استقامت چوب به آن اصرار کردن، باقی بماند، پلاگین، صدای پا, قطع در، نگه دارید، ادامه.چوب زیر بغل مترادف : سرپا نگه داشتن، اقامت، حمایت، کمک، upholder، حائل، کارکنان، بازو بند، نقطه اتکاء، ستون فقرات، سنگر، زیر بنای،...چوب قانون مترادف : باشگاه بیلی عصا، cudgel، خفاش، چوب، وابسته، عکس ها، shillelagh.ضرب و شتم.چوب پنبه مترادف : وصل کنید."توقف شده؛متوقف جلوگیری، بررسی، محدود کردن، پلاگین، توقف، دستگیری، سرکوب، افسار، پرده، مانع، بلوک،...چوبکاری کردن مترادف : berate، پیدا کردن گسل، نرخ، upbraid، زخم زبان زدن, گیرند، توبیخ، عتاب کردن، chide، سرزنش، شرايط دشوار بانوان ايران،...چوبی مترادف : سفت پا سفت و سخت، مجموعه، استعمار،، gawky، graceless، دست و پا چلفتی، ناشایست،، maladroit.unbending سفت، مطنطن رسمی، تاب، بی...چون آذرخش مترادف : پس از سانحه غم انگیز سوزان ناراحت کننده، ناراحت کننده،، دردناک tormenting.چوپان مترادف : گله راهنمای، حفاظت، مستقیم در جمع آوری، نظارت، خلبان، منجر، نظارت، هدایت، تمایل، اسکورت، وزیر به، سپر.چپ مترادف : leftwing.چپ دست مترادف : مانور مخرب، غیر مستقیم، backhanded مرموز، مبهم، متناقض، مشکوک، کنایه امیز، تردید، بی دست و پا.