فهرست اسامی همه مترادف
چرت مترادف: خواب نیمروز, drowse, چرت زدن, catnap, اشاره, slumber, خواب.چرت زدن، چرت زدن، drowse، catnap، چهل چشمک، خواب نیمروز.چرت زدن مترادف: شمع و درهم و برهم ساختن و ریش ریش شدن و کرک, مو, bristle پایین.خواب، چرت چرت زدن خواب نیمروز چشمک چشمک چهل drowse نود،...چرخ مترادف: دیسک، حلقه، حلقه، دایره، آنولوس، annulet، غلتک، سیلندر، کاستور.منحرف ولگرد، تغییر مکان، منحرف، واگرا veer، منحرف،...چرخ بزرگ مترادف: شات بزرگ.چرخ و فلک مترادف: چرخ فلک، whirligig، میدان.چرخ و معامله مترادف: تله connive، طرح، wangle، مانور فتنه، توطئه، زاویه، دسیسه، مهندس، رسم.چرخش مترادف: چرخش, چرخش, gyration gyrating, پیچ و تاب و پیچش، گردش، twirling، حرکت کردن، چرخیدن، چرخش، چرخش، حلقه reeling.غلغله چرخش، gyrate،...چرخه مترادف: èòñ, سن, دوره, عصر, عصر.چرخید مترادف: shim اجتناب از، forswear، چشم پوشیدن، نفی پرهیز، رها، خودداری از، قسم، تسلیم، هدایت روشنی از، رد، spurn، abjure.چرخیدن مترادف: اسلاو، انگلستان.چرم گاومیش مترادف: فن تحسین علاقه مندان، مهره، عجایب، اشکال، بحد افراط مشروب نوشیدن، faddist، خیال باف، پیرو، maven، خبره، جانباز،...چرند مترادف: مزخرف.چروک مترادف: چین چین و چروک خوردن, pleat, برابر furrow، crinkle، انقباض و خرج کردن و ریج و چین و شکن accordion، shirring جمع آوری.چروک pleat، جمع...چرک مترادف: suppuration تخلیه, purulence, festering.suppurate، ulcerate، اجرا کنید.تحریک تحریک کردن، جان گداز بودن gall، ساییدگی، اخم، roil، مغشوش،...چرک کردن مترادف: خاک های کثیف و گل آلود، smirch، لکه چلپ چلوپ، لام، ترشح، splotch، لکه.چسب مترادف: مهم, چسبنده clinging چسبنده، چسبی، mucilaginous.رب اضافه نمودن چوب، آدامس، سیمان، تعمیر، گچ.چسب نواری مترادف: سرکوب سرکوب، مهر، له خنثی، بلوک، توقف، قرار داده تا به بقیه, کشتن, پوشش, مانع، مات کردن.چسبناک مترادف: semiliquid نیمه جامد، ضخیم، چسبنده، شربتی viscid، متراکم، مهم، رنگ ورو رفته، چسبی، ویسکوز، glutinous، چسب، mucilaginous،...چسبنده مترادف: مهم, رنگ ورو رفته, viscid, چسبی، چسب، چسبناک و ضخیم و چسبنده، سر سخت.مهم, الوده، غلیظ و چسبناک, viscid, به چسب، چسبنده،...چسبندگی مترادف: موافقت.چسبونده مترادف: چاپلوسی.چسبی مترادف: چسبچسبیده مترادف: پایبند چوب، درک نگه دارید، قلاب، آغوش، اقامت، باقی می ماند، cleave، معطل، گذشته، گرامی داشتن.چشم مترادف: رعایت مورد مداقه قرار دادن، مطالعه سازمان دیده بان، توجه، مطالعه، درک، خیره، زل زل نگاه کردن در، بررسی، اسکن،...چشم انداز مترادف: انتظار، انتظار، چشم انداز آینده, البته, پیش بینی, احتمال احتمال امید گمان وعده، گرايش.ویستا مشاهده صحنه،...چشم پوشی مترادف: ببخش بهانه، چشم پوشی، عفو، چشمک در بخشیدن، توجیه، کاستن، در چشم به هم زدن، اعلام بی تقصیری، چشم پوشی، بی...چشم پوشی کردن مترادف: دست غفلت فراموش، scant، جست و خیز، خفیف، حذف، روگذر، بی اعتنایی، نادیده گرفتن.بی اعتنایی چشم پوشی، بهانه ای...چشم پوشیدن مترادف: داد تا بدون انجام، ترک، نفی برانند،، تسلیم، چشم پوشیدن از، چرخید، رها، abjure، forswear، با انصراف.چشم پوشیدن از مترادف: ترک بخشیدن، forswear، abjure، نفی رها، نمی پذیرند، عملکرد، چشم پوشیدن، تسلیم، تسلیم.چشم چرانی مترادف: خیره نگاه کردن، ماهی، چشم، leer، زل زل نگاه کردن، coquet.زیبا, leer, fleer, خیره, زل زل نگاه کردن.چشمه مترادف: fount جت اسپری، بهار، قلم، جریان، فواره زدن اب، چشمه اب گرم، روان شدن، خروج.روان، فواره زدن اسپری جت، چشمه، outpour،...چشمک مترادف: چشمک glimmer gleam، چشمک زن، winkle، زرق و برق، فلش.چشم به هم زدن، nictitation، squint، چشمک زدن، winking، خفاش.چشمک زدن, nictitate, nictate,...چشمک در مترادف: نادیده می گیرند.چشمک زدن مترادف: چشمک سوسو زدن، زرق و برق، درخشش glimmer، روشن، waver، بال بال زدن، scintillate، فلش، درخشش.درخشش درخشش زرق و برق، فلش،...چلپ چلوپ کردن مترادف: چلپ چلوپ کردن، spatter، plash، swash، صدای فش فش، splotch.چلپ چلوپ کردن spatter slosh، swash، مرطوب، bespatter، خط تیره، نم نم، besprinkle،...