فهرست اسامی همه مترادف
کنترل خود مترادف: تادیب نفس، self-command، self-possession، خویشتن داری، بار، خود دولت، اراده، استقلال، شخصیت، تعادل، ثبات، اعتدال،...کنجکاو مترادف: کنجکاو, کشیدند، prying، جستجو، عجیب و غریب, overcurious, فضول, زدن پویان.کشیدند، کنجکاو، بازجویی،، علاقه بررسی،...کنجکاوی مترادف: تحفه, تازگی, knickknack, بازیچه قرار دادن, نقره ای, bibelot, نمیفهمد،.inquisitiveness، nosiness.نادر تعجب تعجب، پدیده، چشم، عجایب،...کند، مترادف: کنفرانس, بحث, شورای جلسه کنفرانس colloquy مجلس مشاوره شور کاساوای عدم confab, نشست وگفتگو کردن.کندن مترادف: خونسردی و آرامش و آرامش و وقار، صلح از ذهن متانت وقار self-possession تعادل فکری ثبات تعادل self-assurance، sangfroid، داغ.بقیه...کندهکاری کردن مترادف: روش، مشخصات ناشر، تحت تاثیر قرار دادن، جاسازی.پروتز سینه، فرو کردن، ایجاد، تمبر.اچ حک کردن، برش، خراش، حفاری...کنسرت مترادف: هماهنگی وحدت توافق، کار تیمی، همکاری، انجمن، همکاری، همدستی، دستکاریها، توافق، اتحادیه، کنکورد.کنسول مترادف: آسایش solace تشویق، تسکین، سهولت، پشتیبانی، gladden، assuage، کاهش، تسکین، آرام، تشویق، همدردی.کنفدراسیون مترادف: کنفدراسیون.پیوستن به انجمن اتحاد اتحادیه، ائتلاف، اختلاط، تحکیم، ترکیب، ادغام، فدراسیون، مشارکت.لیگ...کنفرانس مترادف: جلسه سمینار، محفل، مونتاژ، سمپوزیوم ردهها، بحث، مشاوره، استدلال، بحث، parley، گفتگوی دو بدو à.لیگ، انجمن،...کنفرانسی مترادف: حمایت حمایت حمایت، بنیان، پشتیبان گیری، ارتقاء، هدایت، نظارت، حفاظت، اقتدار.کنند مترادف: تند و تیز.کنوانسیون مترادف: ««جلسه، ماشین سواری، تجمع، جماعت و انجمن و محفل و شورای کلیسایی، parley.سفارشی، تمرین، تشریفات، سنت، conventionality،...کنون مترادف: از راه دور، دور، دور برداشته شده از هم جدا estranged، بیگانه.کنونی مترادف: ادم، blackguard، حقه بازی، کانادا، good-for-nothing، mountebank، تبه، بی وجدان، پست و حقیر، سرکش، varlet، آن انسان یا حیوان،...کنکورد مترادف: پیمان جمع و جور نقض موافقت نامه, قرارداد, توافق, میثاق، آتش بس.توافق توافق وحدت، هماهنگی، الفبایی، سازگاری،...کنگره مترادف: مجلس شورای انجمن، مجلس، مجلس سنا، رژیم غذایی، کنفرانس، جماعت.concourse، conflux، اتحادیه، مجموعه، muster، جلسه، جمع...کنگلومرا مترادف: تجمع مصالح توده, خوشه, جمع آوری, یکی شدن، cohere، توپ، با گلوله برف زدن.، massed خوشه، پن، مفتول، آمیختگی، پیچیده،...کنید Stickup مترادف: سرقت.کنیم، مترادف: وادار نمى، ضروری، یکدیگر، نیروی، فشار، درایو، اصرار.محدود محدود کردن, جلوگیری, جلوگیری از بررسی، سرکوب،...که مترادف: قابل ازدواج و همسری, مجرد, بالغ, marriable, تک, unwed, واجد شرایط.کهن مترادف: قدیمی.کهنه مترادف: ، تجربه ماهر تمرین، چاشنی، نبرد زخم، متبحر متبحر، مهارت، حرفه ای، استادانه، آگاه، دانستن، crackerjack.دست پیر,...کهنه را نم زدن مترادف: شیر فشار با نوک انگشت پت، daub، لمس، تلنگر، با مگس کش زدن، رنگ، سواب.pat، لمس daub، سکته مغزی، تلنگر با مگس کش زدن،...کوبیدن مترادف: پریشان chasten scourge, مجازات, خود درآورد، ستم، حمله، هجوم.اعتصاب wallop, مثل حلزون حرکت بهم، آمار، بوفه، ضرب و شتم، با...کوتاه مترادف: چند نازل، به وسیلهی، مختصر و مفید، موجز و مختصر., فوری ناگهانی زودگذر لغزش کوتاه، سریع و آنی، مختصر.کاهش کاهش،...کوتاه شدن مترادف: مخفف.کوتاه قد مترادف: کوتاه، بمیرد، scrubby، پر از کنده درخت، stumpy، اباعبدالله این حقیر رو، undersized، کوتوله، کوتوله.کوتاه مدت مترادف: زودگذر زودگذر، transkory، evanescent، مختصر، بی ثبات، گذرا، موقت، فراری، لغزش، عبور، فاسد، شتاب زده است.کوتاهی مترادف: جرم گسل غفلت بودن فساد قصور تخلف و سوء رفتار، گناه و اشتباه است، گناه و جرم و تخلف و پیش فرض، نقض.کوتاهی، مترادف: تجهیزات بازیابی وماسه توانبخشی بازیابی, بهبود، تجمع، مرمت، دوباره جوان سازی، تجديد حياط، درمان، بهبودی.کوته فکر مترادف: prejudiced متعصب گرایش، تحمل، لیبرال، کوچک، small-minded، shortsighted، جزئی، حزبی، خرده، فرقه ای، استانی، تعب، لجوج،...کوتوله مترادف: قد pygmy بانتام، runt، میگو، حاشیه، عروسک، manikin، manikin، جن، گنوم، lilliputian، آدمک.تحت الشعاع قرار دادن برج بیش از غالب...کوخ نشینان مترادف: مظلوم.کود مترادف: سرگین مدفوع، مدفوع، زباله، مدفوع فضولات انجام شد، ordure، کود، کمپوست.