فهرست اسامی همه مترادف
گریزان مترادف : گریزان، لغزنده زودگذر گذرا، گذرا، بی ثبات.وقت تلف کردن غیر مستقیم، بروش گریزان، بی ثبات، cagey، dissembling, مایل,...گریزان از اجتماع مترادف : خصومتآمیزی.گریزی مترادف : کراهت antipathy نفرت، خصومت، odium، نفرت، نفرت، دوست نداشتن، detestation، انزجار، بی، وحشت جابجا شدن درد.گریس مترادف : رشوه، suborn، فاسد، فروش، تعمیر.چربی، روغن، وازلینه، گوشت خوک، suet، پيه، oleate.گریستن، مترادف : bemoan ضجه و زاری کردن، گریه، مشتاق غم و اندوه، گریه، ناله، غم و اندوه، پشیمانی، توبه، پوزش می طلبیم، مورد اخم،...گریم مترادف : سرکش، مصمم، متین، شرکت، حضور۷۰ تن، انعطاف ناپذیر و implacable.استرن كسانى كه ستم شدید وحشی، بی عاطفه، وحشی.دافع...گرینهرن، مترادف : تازه tenderfoot تازه وارد، نوچه، tyro، دانشجوی سال اول، مبتدی، شاگرد، آماتور، سواد، مختلف،، عزیزم.گریه مترادف : با فشار دادن.فریاد راستش, اعلام, اعلام پخش، تماس، داد، زیر، غرش، عربها، فریاد، اسکواک، clamor، لوله، تندر،...گریه کردن مترادف : سوگواری ضجه و زاری، سرند، گریستن، اخم، پشیمانی، bemoan، غم و اندوه، ضرب و شتم یکی از پستان، مرتب.گریه sob داد،...گزارش مترادف : بوق زدن اشتباه، سوت فریاد، clamor، jeer, مسخره, اى، تحقیر.گزاره مترادف : اعلام تصدیق ادعا، درکتابهای، حفظ، می گویند، اصرار دارند، دولت، allege، ادعا.ناخوشایند غیرجذاب نامناسب، نادرست،...گزاره در مترادف : پایه، یافت، زمین، ایجاد، مسلم فرض، ساخت، حفظ، حفظ.گزاف مترادف : spendthrift، profligate، اسراف، بی فایده، improvident، فراوان است.بیش از حد عجیب، مفرط, بی دلیل ظالمانه، شدید، ناروا، متورم،...گزاف گویی مترادف : افزونگی.گزنه مترادف : تحریک کردن تحریک، زحمت، رنجانید درآورد، آزار و اذیت، exasperate، irk، هری، ساییدگی، شل،، نیش، طعمه، دریافت یک بز،...گزینش مترادف : اثبات تایید تایید، اثبات، تاکید، صدور گواهینامه، پشتیبانی، اعتبار، شواهد، شهادت، اعتبار، گواهی، اثبات...گزینه مترادف : حق رای دادن تصمیم گیری، اختیار تعیین سرنوشت، اراده، حق رأی، صدای، انتخابات، انتخاب.جایگزین انتخاب، انتخاب،...گستاخ مترادف : سركشان بازگشتگاهى بی ادب ربط به جلو، رو، جسورانه، برنزی، مغرور، دارای گونه های برامده، توهین، بی احترامی.گسترده مترادف : گسترده گسترده وسیع، حجیم، گسترده، بزرگ، وسیع، گسترده، جامع، شامل.دور, دور, از هم جدا،، دور کردن جدا شدگی, جدا,...گسترش مترادف : قسمت اسپلی جداگانه، شعله ور، باز، فضولی، واگرا، تقسیم، cleave، تقسیم.دهانه، حد محدوده، انتشار، انتشار، رسیدن به...گستره مترادف : کشش منطقه فضای دستگاه سطح, دشت, از درجه اعتبار ساقط, رسیدن, کرانگی، وسعت، میزان.گسسته مترادف : مجزا, جداگانه, چند, قطع, ناپیوسته جدا، disjunctive، یک فرد، ازاد، شناسه، از هم جدا.گسل مترادف : مسئولیت، سرزنش، گناه، رفتار، خطا، گذشت.سرزنش متهم، انتقاد، عتاب کردن پاکستان به تلفن همراه، impugn، را به کار،...گشاد مترادف : پهن بزرگ، گسترش، متورم شدن رشد، گسترش، گسترش، تورم، باد، تقویت، کشش، پف دار، گسترش، منفجر، موم.گشاد گشاد راه رفتن مترادف : راه رفتن گام، سرعت، آج bestride، قدم زدن، مارس، saunter، lope، trudge، صدای پا، تقلا کردن، tramp، پیاده روی.مرحله سرعت، footstep،...گشت مترادف : تفرج تور کروز, سفر, گردش, سفر تفریحی، سفر، سفر.گارد.digression انحراف، تغییر sidetracking، خروج، انحراف، قسمت، مماس است.گفت مترادف : سخن گفتن، سخنرانی، بحث، بیانیه ای enunciation یجاد بیان اعلامیه، ارتباطات.ماکسیم, دیدم, ضرب المثل, پند و موعظه, حکم,...گفت و گو مترادف : گفتگو, چت, repartee, تبادل, causerie, گفتگوی دو بدو à.کنفرانس ردهها مصاحبه، colloquy، گفتمان، بحث، parley، کاساوای، مشاوره،...گفتمان مترادف : صحبت بحث جلو نگه دارید، نطق، سخنرانی، declaim، expatiate، sermonize، بحث، بحث، استدلال، مشورت، مکالمه، کند،، palaver،...گفتمانی مترادف : digressive آمیخته منتشر، prolix، سرگردان، درهم و برهم, meandering، اپیزودیک، حدیثی، maundering، میدان، غیر مستقیم، fustian.گفتن مترادف : موثر قابل توجه، تاثیر گذار، دارای قدرت و زور، پرقدرت رضامندى، قوی، قابل توجهی، قابل توجهی، trenchant، سنگین،...گفته مترادف : تسلط, پایان, لهستانی, هنری, éclat, درخشندگی، bravura، دستاورد، نابغه، مهارت، خود نمایی، تخصص، استعداد, زنده دلی.گفتگو مترادف : بحث، ارتباطات، چت، گفت و گو، بحث، colloquy، گفتمان، کنفرانس، صحبت، گفتگوی دو بدو à، interlocution، کاساوای، chitchat، دروغ...گفتگوهای اهود اولمرت مترادف : کالسکه شوخ طبعی بذله گو، کمدین، comedienne، طنز، farceur، شوخ، funnyman، کسیکه شوخی زننده کند، دلقک، zany، wisecracker، merry-andrew.گفتگوی مترادف : حکمت حکمت folktales، قصه، گفته، داستان، افسانه، folkways، اعتقادات، تعالیم، سنت، آداب و رسوم.