فهرست اسامی همه مترادف


  • کسی که دور میزند مترادف: reprobate.
  • کسی که شام میخورد مترادف: رستوران.
  • کش مترادف: انبار مخفیگاه مخفی گاه، مخزن، پنهانی، فروشگاه، انبار، قفل.hoard، فروشگاه، سهام، انبارهای، رزرو، تجمع، توده.
  • کش رفتن مترادف: با صدا غذا خوردن، ضربه سیلی thwack، با مگس کش زدن، اعتصاب، آمار، ضربت سخت زدن، سکته مغزی، کلیپ.داشتن اعتصاب،...
  • کشاورز مترادف: کشتکار, رشد, بیدار, پنجه, husbandman, agriculturist.
  • کشاورزی مترادف: کشاورزی دامداری، کشت، رشد، بالا بردن خاکورزی، فرهنگ، زراعی،، محصولات کشاورزی.
  • کشت مترادف: تشویق پیشرفت بیشتر, پیشرفته, گسترش, پرورش, ترویج جلو، تقویت، بالا بردن.قطار توسعه بهبود، تصحیح، نظم و انضباط،...
  • کشتار مترادف: قصاب, کشتن, نابود کردن, دور, قربانی.غیر قابل مقاومت, جذاب, فریبنده، دستگیری، تعامل، alluring جذاب entrancing.سود ثروت...
  • کشتارها خاتمه دهید دادخواست مترادف: نماز، تجدید نظر، entreaty، درخواست، دادخواست، کت و شلوار، شفاعت.بهانه ای بهانه، توجیه، عذرخواهی، بهانه ادعا،...
  • کشتارگاه مترادف: قتلگاه، مسلخ برشی، دکان قصابی.
  • کشتن مترادف: پایان توقف، توقف، دستگیری، شکست نابود، خاموش، فرو نشاندن، خفه کردن، smother.deathblow فضل د کودتا پایان, مرگ,...
  • کشتی مترادف: ارسال حمل و نقل، پست، اعزام، انتقال حرکت, انتقال, انتقال، حمل، consign، بیان، صادرات.نهنج ظرف بطری، ویال، پارچ،...
  • کشتی شکسته شدن مترادف: نابود کردن.
  • کشش مترادف: تلاش اعمال مسافت، تلاش، مبارزه، سخت کار کردن، کشش، فشار، خرحمالی، صنعت، فشار، travail، عرق.اصطکاک کشیدن حمل...
  • کشف مترادف: لانه برهنه دراز، فرو کردن، افشا، آشکار فاش، مندرج، کشف، شناخته شده را، نشان می دهد، باز، گشوده، چیزی را...
  • کشف کردن مترادف: حل درک عمق درک، درک، حل و فصل, کشف, فاش, توضیح، روشن است تا.روی چیزی حساب کردن، معلوم، کشف، تعیین، تشخیص، contrive،...
  • کشمشکی مترادف: scuffle, مبارزه, مسابقه, مبارزه با غوغا، تقلا، تورنومنت, کشتی, نبرد, نزاع و جدال، scrimmage، نزاع، زد و خورد، قراضه,...
  • کشمکش، مترادف: fracas جدال غوغا، زد و خورد، کشمشکی، جرو، قراضه، غوغا، مبارزه، set-to، تقلا، مبارزه، اغتشاش.زدن.
  • کشنده مترادف: کشنده کشنده رفتارهاي سمی، سمی، مرگ برخورد یادگاران سمي، خودکشی، کشتن، جنایت، تلخ.کشنده کشنده, فانی, رفتارهاي,...
  • کشور مترادف: مطلق بسیار دقیق، out-and-out ولگرد است، مطلق، مطلق، عدم، unredeemed، بی حد و حصر، واقعی، آشکار، رتبه.
  • کشیدن مترادف: کشش در نفوذ اتصالات داخل مسیر نفع، نفوذ.آهنگسازی گسترش، گسترش، کشش طولانی، protract، چرخش، ادامه، افزایش، قرعه...
  • کشیدن برای مترادف: ریشه برای بازگشت، افزایش، تلاش برای تشویق در، پشتیبانی، پشت، تشویق.
  • کشیده مترادف: زمان نحیف تیره و تار محکم بسته شده، harrowed، خسته، خسته، خسته، خسته، sapped، صرف، وان.
  • کشیده خیس کردن مترادف: غرق، تبادل نظر، غرق، سیل زده، غرق، شیرجه، شیب، شیب، اردک، غوطه دادن، خیس، پیدا کردن ماریجوآنا، خیس، اشباع،...
  • کشیش مترادف: در سنت.محترم, venerated, براورد، مقدس، صالح، مقدس، والاى, محترم، ارزش، بلند، محترم ارزش و شایسته است.وزیر ecclesiastic...
  • کشیش بخش مترادف: وزیر.
  • کف الود مترادف: شامپانی پر از کف sudsy، داریوش، گازدار، صابون، lathery، spumy، spumescent، درخشان، شاداب، نور، فوم، روح، پر جنب و جوش.
  • کف زدن مترادف: محوری پرتاب بازی شیر یا خط, عجله, بازیگران، پرتاب، زمین، سوق دادن.تحسین تأیید قدردانی، تحسین، ستایش،...
  • کف شوی مترادف: سواب اسفنج پاک کردن، پاک، مالش، شستشو، قلم مو.
  • کف کردن مترادف: حباب، فوم، spume اسپری، جوش، اسکاد، spindrift، fizz، کف، سر، صعود، spritz.سبکی بی موردی تبدیل، frill سفاهت, frippery, froufrou, مزخرف,...
  • کفاره مترادف: غرامت جبران، جبران خسارت، بازپرداخت، کفاره جبران، جزا، اعاده، رضایت.
  • کفاره دادن مترادف: توبه، expiate، جبران را تکرار نمیکنید، پرداخت،، penance، اعتراف.
  • کفر آمیز مترادف: نامتعارف, گمراه, schismatic, نامقلد, ناراضی, منحرف, رويزيونيستى, ناسالم, idolatrous, آزادانديش.
  • کفن مترادف: سیم پیچ ورق cerements مدفوع.پاکت پنهان حفاظت، محصور، روکش، پوشش، صفحه نمایش، seclude، گنجه، هود.پوشش، محوطه، مسکن،...
  • کفن و دفنی مترادف: وحشی.
  •