فهرست اسامی همه مترادف
گفتگوی À گفتگوی مترادف : محرمانه.گفتگوی بورسی مترادف : کسی را دست انداختن شوخی در احمق در اطراف، chaff، twit، quip، جاش، بچه، دنده دار.badinage, raillery, chaffing, اذیت کردن, persiflage شوخی...گل مترادف : باتلاق سرگین زار، لجن و گل، خاک.شدید تازه حیاتی، پر جنب و جوش, سالم، سبز، خیط و پیت کردن, abloom, شهوت انگیز،...گل الود مترادف : ، مادی مات تیره تیره، کم، roiled، ضخامت، تار، smudgy، ابری، ناپاک، معلوم نیست.اشتباه، addled، addlebrained، muddleheaded مه آلود،...گلدان مترادف : لیوان, جام, استین, tankard.قابلمه دیگ بخار کتری، دیگ، پان، دیگچه، نوعی غذای.کوزه گلدان گل دارنده، کشتی، شیشه،...گله مترادف : سوار بسته، ازدحام گله، گروه، جمع آوری، نیروهای نظامی.ازدحام اراذل و اوباش اراذل و اوباش گروه ترکان و مغولان...گلهای مترادف : اجتماعی خوش مشرب خوش، convivial، genial، affable، قابل دسترس، دوستانه، خروجی، clubby، سهل العبور, hail-fellow.گلوله مترادف : اطلاع فاش کردن، آشکار نوک، نشت، باز، روشن، شناخته شده را، توصیه، گزارش، بگویید، ارتباط، توضیح، توصیف.توپ...گلوله کمانه دار زدن مترادف : دوباره بجای اول برگشتن گزاف گویی، نگاه کردن، بهار عقب پرواز بازگشت، پس زدن، منحرف، منحرف، نافرجام، بومرنگ.گلچهره مترادف : مایل به قرمز قرمز rubicund، ارغوانی، زرشکی، incarnadine، roseate، روبی، خوشبو.سالم قوی دلچسب، blowzy، florid، برافروخته، شکوفه،...گلگون مترادف : کارشناسان مطلوب امیدوار کننده تشویق، اطمینان بخش، خوش بین، فرخنده، برجسته، اعتماد به نفس تشویق روشن آفتابی،...گلیز مترادف : یاوه سرایی کردن.بزاق.گمان مترادف : حدس فرضیه، فرض، فرض پيش فرض، استنباط، کسر، حدس، حدس و گمان، نظر، ارزیابی، ارزیابی، تئوری، فرضیه، postulate،...گمراه مترادف : misjudge خطایی، خطا، لغزش، بشویندگمراه کردن مترادف : misguide misdirect misinform، فریب، فريب، beguile، decoy، فریب، gull، inveigle، باشی،.گمراه کننده مترادف : فریبنده delusive، مبهم، اغوا کننده beguiling, دارای ظاهر زیبا وفریبنده، گمراه، ریاکارانه، sophistical، عوامفريب.گمشو مترادف : لیز خوردن, تیرانداز, برود ترک، decamp، ترک، دور بزن، حذفی، از دست داده، کوچ کردن، آهنگ را، اشکال، avaunt رفته است.گناه مترادف : شرارت ناراستی قمار،، فساد، بد، گناه، بی احترامی کردن, رسوایی, رسوایی، opprobrium، شرم، کوتاهی، لعن.جرم گناه، گناه...گناهكارى مترادف : سالوس: قسمت اول impersonator فریبا فریب دهنده، پرتگاه، منافق، شیاد، شارلاتان، تقلب، تقلب، جعلی، ساختگی.گناهکار مترادف : evildoer، ستمکار، reprobate، transgressor، backslider، بی وجدان، عادی شهر تهران، مجرم، malefactor، مرتد.جنایی, lawbreaker, ستمکار، مقصر،...گنبد مترادف : آن، خرک، ژیمناستیک، سقف، سقف، دهانه، سایبان، فنجان، نیمکره، قوس، سرگرمی، برجک.گنج مترادف : ثروت خزانه داری، گنج خانه، معدن طلا، بکر گنج و گنجینه اندوخته، نعناع، ثروت، پس انداز، سرمایه، ثروت، hoard،...گنجه مترادف : ضروریات هر زنگ تفریح، کمد، کابینت، سپرده گذاری و فریزر، محفظه، کمد لباس، اطاقک، فروشی کابینه.پنهان پنهان،...گنجه کشودار مترادف : توالت، جان.گنده مترادف : پا دست و پا گیر درشت، unmanageable، دست و پا چلفتی، unhandy، ناخوشایند، عظیم، massy، بزرگ، سنگین، cumbrous.گنوم مترادف : پری.گنگ مترادف : سکوت, هنوز, mum، لال گوينداحمق slowwitted doltish، کسل کننده، featherbrained، احمقانه، بی معنی، غیر مسئولانه، بی ملاحظه.گنگ و نامفهوم مترادف : پر حرفی کردن، gabble، بحث دو gibber مزخرفات پر شده اند، پرحرفی، اصطلاحات، زبان ویژه، شکل تند تند حرف، twaddle، prattle،...گهواره مترادف : پشتیبانی محافظت از دفاع، سپر، امن، تماشای بیش از، پرورش، پرورش، پرستار، آموزش.زادگاه منشاء، منبع، بهار،...گوارا مترادف : سالم و بی خطر، سالم، درودی، درمانی، مفید، نیرو، نیروبخش، مقوی, محافظ, سالم.گواه مترادف : تایید برای تایید کردن، تصدیق ادعا، تایید، تصدیق، سوگند تئوريک، تحمل، پشتیبانی، شهادت، گواهی، اثبات.گواهی مترادف : شهادت.تضمین برای تایید کردن گواهی، اعتبار، شاهد، محضر، تایید، اعتبار، تایید، تأیید، تحریم، به معتبر شناختن.گواهی نامه موقت مترادف : نوشتن.گوتیک مترادف : عجیب، ترسناک، وحشت زده، تناقض، عجیب و غریب, عجیب و غریب.وحشیانه کريه عجیب و غریب، غیرمتمدن، متعصب، بی ادب،...گودال مترادف : سنگ، هسته، بذر، هسته، مهره.استخر, برکه, گل سوراخ, wallow.حفره سوراخ، حفاری معدن، پرتگاه، شکاف، دهانه، زیرزمین...