فهرست اسامی همه مترادف
بدام عشق انداختن مترادف : bewitch ensorcell، خواب هیپنوتیزم کردن، mesmerize جذابیت.لذت مجذوب جذابیت، پیروزی، beguile، اسیر، enrapture، ravish.بداهتا مترادف : بداهه، extemporaneous، extemporary، adlib، makeshift unrehearsed، حمل، unpremeditated، خودی کردن کاف.بداهه مترادف : extemporize adlib contrive، تدبیر، بال آن اختراع کردن، هچ، انجام، خواب، اختراع، سرچشمه.بدبخت مترادف : ناراحت کننده و ناخوشایند و سرکوبگر، ناراحت، تأسف، تاسف شدید دردناک، پر دردسر.تأسف, قربانی, شهید, قربانی,...بدبختى آفرين مترادف : نفرت تنفرآور loathsome، شیطانی، نفرت انگیز، execrable، زیرآبی رفتن, منزجر کننده, دافعه، منقلب کننده، نفرت انگیز، حمله...بدبختی مترادف : سختی غم و اندوه، بدبختی، مشکل بد، ruination، بد شانس، فساد.mischance misadventure معکوس، سختی، رنج، بدبختی، contretemps، لغزش،...بدبو مترادف : ناپاک, بد بو, بد بو, رفتارهاي, reeking noisome, مرتبه بالا، قوی، نفرت انگیز، 209،، ناپسندیده، متعفن، فاسد، فاسد، putrescent،...بدبین مترادف : پیشامد غم انگیز بدبینانه نا امید کننده، misanthropic، کارآيى، نوميد، ناامیدی، ديس، ابری، تاریک، بدی، افسرده و...بدبینانه مترادف : تردید بدبین کارآيى، کافر، misanthropic، ridiculing، censorious، captious، carping، scoffing، تمسخر، طعنه آمیز، کنایه امیز، scornful،...بدبینی مترادف : دل تنگی.شک و تردید بدبینی، misanthropy، sullenness moroseness، acrimony، asperity، acerbity، عوارض، ناامیدی، طنز، castigation، ناسزا گویی،...بدتر مترادف : تحتانی, پایین, فقیر, کمتر, baser کاليبر, debased, meaner, ضعیف تر، تخریب، subverted، تنزل یافته، کمبود.وخامت فروپاشی, انحطاط,...بدترین مترادف : شکست پیروز شدن بر، بهترین، ضرب و شتم، تسخیر سرنگونی، تسخیر، له، سبزها، غلبه بر، غالب شدن، استاد، rout، subjugate.بدجلوه دادن مترادف : تحریف تكذيب garble، تحریف، کج، پیچ، رنگ، misstate، کاریکاتور، پنهان، گمراه.بدخواه مترادف : کینه توز معیوب مخرب، بازدارندگي، خصمانه، ill-natured، مهلک، invidious، malign، نفرت، تلخ، ميانگين بدخیم شر, baleful.بدخیم مترادف : سرطانی متاستاتیک tumorous، malign، تلخ.کینه توز مورد تاخت وتاز بد نیت، baleful، بد، مخرب، مضر، مضر، مضر، معیوب،...بدخیمی مترادف : کینه، حدت, کینه توزی, علی رغم بد نیت، صفرا، کاسه های سفالی برای، صفرا، زهر، truculence.سرطان, سرطان, تومور, رشد.بدرفتاری مترادف : سوء استفاده سوء استفاده نابجای، قراردارد، بدرفتاری، ill-use، ستم، آزار، unkindness، آسیب، ظلم، آزار و اذیت، آسیب...بدرود مترادف : وداع قبلا مرخصی گرفتن فراق, خروج, godspeed ترک تودیع اخراج، sendoff.بدرون مترادف : ارام.بدساخت مترادف : تحتانی کاليبر رنگ ورو رفته، ارزان، ضعیف، مبتذل، tawdry، زرق و برق دار، زرق و برق دار، تقلبی، meretricious، junky، قشنگ،...بدساخته مترادف : اشتباه, دیوانه, مخلوط, وحشی از جا هرج و مرج ژولیده، خارج از دستور، از کمیسیون غیر عملی.بدست آوردن مترادف : روشن ترک، decamp، شکستن سست خود رها کردن، ترک، فرار.بدعت مترادف : ارتداد.بدعت گذار مترادف : دگراندیشان، dissenter، مخالف، عبادی، رويزيونيستى انحرافى، freethinker، مرتد، كافران، وليد، iconoclast، agnostic.بدفع الو قت گذراندن مترادف : رفتي، تسلیم، تعویق، تاخیر، غرفه، قفسه، دریغ، shillyshally، تعلیق، temporize، طولانی، dally، remand.بدن مترادف : هیکل، شکل، فرم، ساخت، قاب، شکل، آناتومی، بازیگران، ظاهر.فرد.جسد جسد، سفت، جسم delicti، مرحوم باقی می ماند،...بدنام مترادف : بدنام افتضاح امیز ظالمانه، بدنام، بیشرمی، اظهار، فرومایه، execrable، مفتضح، perfidious، خیلی بد.افتضاح امیز بدنام...بدنی مترادف : مواد محسوس، معقول، قابل توجهی ملموس، فوق العاده، هدف، صفايي،، واقعی، جامد.بدن جسمانی، عنوان، جسمی، فانی...بدهد مترادف : بازپس عملکرد، اعطای اجازه می دهد، ترک، رندر، بر اساس، مخدوم، بخش با.انعطاف پذیری.بهره مند بیان، ارائه، عرضه...بدهي مترادف : مخالف، نامطلوب، آنتاگونيستي و متخاصم،، انتقاد تمایلی میلی، تمایلی، disinclined، antipathetic، indisposed.بدهی مترادف : بدهی بیش، مسئولیت، arrears، کسری ادعا، مانع، حق رهن.بدهی.تعهد وظیفه تعهد، مسئولیت، عهد، میثاق، وعده، مقرر، بار،...بدون تصنع مترادف : صادقانه.بدون خود خواهی مترادف : لیبرال نوعدوست سخاوتمندانه خراب openhanded، خیریه، یاریمان، munificent، اسراف، خوب ومهربان، عاری از نفس پرستی، فدا...بدون خونریزی مترادف : spiritless مرده passionless، torpid، مرده، بی احساس، insensible، کسل کننده، بدون زرق و برق، drab، بی رنگ، سرد.بدون در نظر گرفتن مترادف : راستى بی دقتی، غفلت، ضررهای بزرگ تری خواهند نسنجیده، غافلند، unobservant، بازبرند، غافل، بثورات، بی پروا بی فکر بی...