بزاق مترادف: تف, spittle, drivel, slaver, slobber, یاوه سرایی کردن، ترشح بزاق و خلط و آب و صدا زدن، فوم.
بزدايد مترادف: unburden تسکین، آزاد، بهانه ای اجازه، معاف است.روشن رایگان, exculpate, تبرئه, اعلام بی تقصیری خواهد بخشید، تخلیه،...
بزدلانه مترادف: ترس، ترسو، ترسو، dastardly، pusillanimous، recreant، timorous، fainthearted، chickenhearted ضعیف النفس زرد می ترسم، دختر, ضعیف, دل, weak-kneed,...
بزرگ مترادف: اصلی, اصلی, رئیس, پیشرو، بالاترین, برجسته.قابل توجه برجسته مهم برجسته, عالی, برتر است.افزایش گسترش بزرگ، رشد،...
بزرگ شدن مترادف: بزرگنمایی، blowup، گسترش، رشد، تقویت, فرمت, تقویت, افزایش.
بزرگترها مترادف: بی علاقه بی تفاوت، uninvolved، دور، جدا apathetic، dispassionate، listless، دانلود، incurious، دور، خراب.آرام تشکیل شده, بی دقتی، سرد،...
بزرگداشت مترادف: جشن برسم یادگار، به شهرت جاویدان دادن افتخار، به یاد داشته باشید، سلام، علامت، مشاهده، حفظ، solemnize.جشن سالگرد,...
نقطه: نقطه, دایره, نقطه, Speck, نقطه ریزه Blotch سه علامت, ذرات, نوشتن توجه داشته باشید، ضبط، ثبت نام را به پایین لیست، چوب خط، خط ناخوانا، نشان می دهد, splotch لکه علامت، اره، Blotch،...