فهرست اسامی همه مترادف


  • بعد در مترادف: پس از آن، پس از آن، پيشنهادي، پس از آن، سپس، بعد.
  • بعدی مترادف: پس از آن، در نتیجه، پس از آن، نتیجه ان، که در آن پس از آن، از آن زمان، پس از آن زمان در زمان بعد از, بعد, زیر,...
  • بعید است مترادف: غیر محتمل تردید محتمل، مشکوک، باور نکردنی، ماهی، باور نکردنی، بی دلیل، غیر قابل تصور، غیر ممکن، نادر.غیر...
  • بغض مترادف: بی گناه بی گناه، بی گناه، منزه، خالص بی عیب, صادقانه, پاک،، untarnished، معصوم، بی ضرر، بی گناه.
  • بقعه مترادف: یادبود مجسمه، یکپارچه، ستون هرمی شکل سنگی ته ستون ها، ستون، دال، کیرن، قرص، حرم، dolmen، هرم.آرامگاه سنگ قبر،...
  • بقیه مترادف: آرامش، غیرفعالی، تنبلی، خواب آلودگی، lassitude، بی تحرکی، تجهیزات بازیابی وماسه، رفع خستگی، تجدید حیات، اوقات...
  • بل مترادف: زنگ, pealing, tolling, سیگنال, زنگ, سنج.سازیاموسیقی زنگی، نوازنده سنتور زنگی، آژیر، گونگ، زنگ، tocsin.
  • بلات مترادف: تیره مبهم، سیاه و سفید کردن گرفتگی، سایه، سایه، تحت الشعاع قسمتی ابری، ابر، adumbrate، مبهم و تاریک کردن.گسل، لکه...
  • بلاتکلیف مترادف: غیر irresolute،، دلند نامشخص، مردد، تجربی، منطبق نامعین روشنفکر، ديپلمات، مردد، غیروابسته، تردید، مشکوک.
  • بلاعوض مترادف: uncalled برای غیر ضروری و بی جا و اضافی, هاى, wanton ربط.رایگان، رایگان، تعریف، داوطلبانه، اهدا، حسن نیت ارائه میدهد،...
  • بلافاصله مترادف: مشتری جلب فورا, در یک بار، حق دور، straightway، فورا, در حال حاضر، بی درنگ، در حال حاضر بلافاصله، ناگهان، سرعت،...
  • بلانت مترادف: بی جان کسل کننده، بی حس، تضعیف تعدیل، دانلود، لرز، نرم، بشدت، تسخیر، سرکوب، smother، stupefy، debilitate، anesthetize، بی...
  • بلبرینگ مترادف: محل، جهت گیری، جهت، البته، مکان، موقعیت، قطب نمای خواندن، وضعیت، عرض و طول.
  • بلدرچین مترادف: ترس دولا شدن پس زدن blench، شانه، کوچک، رمیدن، زمین لرزه، راه، رنه، دریغ، رعشه، لرزش، افتادگی، ضعیف.
  • بلعیدن مترادف: tipple, swill, دهد, swizzle, tope, دامان، استنشاق، quaff، fuddle، پهلو.صدای بوقلمون در اوردن مصرف بلاغی، غذا خوردن، پیچ،...
  • بلند مترادف: والاى، نجیب، با وقار، با شکوه، والا، بزرگ، برتر، بالا، با شکوه.قلنبه.بالا، بزرگ، قوی، سر به فلک کشیده،، بالا...
  • بلند و باریک مترادف: rangy باریک لاغر، نازک، لاغر، اندکی، سفت چسبیده، یدکی، ناچیز است.باریک.باریک، نازک، spindly، نور، کوچک، lank،...
  • بلند پروازانه مترادف: هدفمند، مشتاق، هدف گرا، تعیین، پویا، پر انرژی، سختکوش، حل و فصل، persevering تهاجمی، هل دادن.مشکل چالش برانگیز...
  • بلند کردن مترادف: بالا بردن را درک، بالابر، بالا بردن، برگزار، تصاحب، گرفتن.مرتب راست ترتیب، neaten، smarten، دور، صنوبر، روشن، تمیز،...
  • بلندترین مترادف: clamorous، پر سر و صدا، vociferant، خواستار، علیه، با صدای بلند، اشوبگرانه، آواز، مفرط، loudmouthed، importunate، rackety، پر،...
  • بلندگو مترادف: سخنور مدرس، واعظ، سخنگوی سخنگوی، discourser، حرف مفت زن، صدای، مدافع، declaimer، speechifier، speechmaker، منادی، spellbinder.
  • بلوز مترادف: افسردگی، افسردگی، آیا؟، افسردگی، سودا، moodiness، glumness، دلسردی، moroseness، gloominess.
  • بلوغ مترادف: ripeness شکوفه کامل بلوغ، پیری، چاشنی، توسعه، بزرگسالی، اکثریت.صلاحیت، قابلیت، آمادگی، توسعه، پیچیدگی، تجربه،...
  • بلوند مترادف: شل بد اتصالات من.454 کافی، پژمرده، فلاپی، تضعیف حلق آویز پشت گوش فراخ، جادار.، creased، pursy، پف کرده، bulgy، pouchy،...
  • بلوک مترادف: قطعه توده توده تکه تکه بزرگ، انبوه، گوه، قطعه، کیک.حکاکی، برش، زدن، اچ، چاپ هلیوگراور, بشقاب, copperplate, woodcut.مانع...
  • بلیزارد مترادف: snowstorm، طوفان، بارش برف، طوفان، گیل، ضربه، انفجار.عجله، پشت سر هم، حرکت چرخشی تورنت و سیل و طوفان و سراسیمگی،...
  • بلیط بازگشت مترادف: برچسب برچسب علامت گذاری، docket، شناسایی، توصیف، نام تجاری، تأمين.آراء نامزدهای لیست، فهرستی، کاتالوگ، رول،...
  • بمب مترادف: شکست با صدای تلپ افتادن، منفجر نشده، سینه، شستشو ظروف سرباز یا مسافر، وصله و پینه بدنما، شکست، لیمو، ترکیه،...
  • بمباران مترادف: بمب حمله رعد اسا, پوسته پیشگیرانه، cannonade، fusillade، فلفل، بباد انتقاد گرفتن، شن کش، torpedo، ساقه در، آتش بر، باز آتش...
  • بمیرد مترادف: کوچک اندکی ناچیز، picayune، تحتانی، کوچک، ضعیف، خرده، ضعیف، عام، undersized، بی اهمیت، ناچيزى، ناچیز، niggling، ضعیف.
  • بن مترادف: اطاقک cubbyhole جعبه ظرف گنجه شربت خانه جعبه سینه صندوق crib محوطه، سلولی، می تواند.
  • بن بست مترادف: بست کور کوچه کوچه بن بست، توقف، مانع، بن بست, بن بست، تنگنا، بلوک، باتلاق، مانع، مانع، ترجمه­ناپذيري،...
  • بنابر این مترادف: بنابراین.
  • بنابراین مترادف: در نتیجه، بنابراین، بر این اساس، بنابر این، بنابراین، به عنوان یک نتیجه.
  • بند مترادف: ببندید کراوات متصل، شلاق، خرپا، افسار، پیوست.شلاق زدن باند، روبان، دسته سه تایی طناب، تسمه، نوار، نوار.مقاله...
  •