فهرست اسامی همه مترادف
بستری مترادف : بیمار.بستم مترادف : تحریک خشم، پت، علی رغم snit، کینه، umbrage، ازار، نارضایتی، خشم.تحریک تیز کردن خار، تحریک، goad، بیدار، تحریک،...بسته مترادف : گروه، طبقه بندی، مجموعه، دسته، بسته، گروه، شرکت، توده، جمع آوری، باند ازدحام گروه ترکان و مغولان،...بسته بندی شده مترادف : پر پر پر, سرشار, chockfull, chockablock brimful شلوغ مسدود، پربار، سرشار پرتکاپو، منجر به احتقان.بسته نرم افزاری مترادف : انبوه, مقدار فله، طبقه بندی، بسیاری مجموعه، تجمع، بسته، دسته، دسته، پشته, پشته، فایل تراشنده، شمع.بسته بسته...بستگی دارد مترادف : نیاز, نیاز, لولا در، سوار بر، استراحت در, دور.اعتماد تکیه بر ایمان به تعداد در بانک قرار داده، تکیه بر، ايمان.بسيط مترادف : تجهیز لباس عرضه، ارائه، سهام، دکل، بازو، را، عطا، منصوب، accouter، تهیه، اداره، سبب، توزیع.بسیار مترادف : بسیار غیر منتظره ای متداول،، تا حد زیادی، فوق العاده، روبرو می، بسیار، بسیار، شدت، عمیق، به ویژه، فوق العاده،...بسیار خوب مترادف : خوب، رضایت بخش، میزان اول، خوب،، سرمایه، عالی، قابل تحسین، پر زرق و برق، خوب، خشنود، لذت بخش، رفتن شکوه.بسیار...بسیار دقیق مترادف : out-and-out, کامل, محض, فاحش، آشکار، بی حد و حصر, فاحش، شدید، ولگرد است مطلق، کامل.زحمت کش دقیق زحمت کش، کامل،...بسیار زیاد مترادف : بی نهایت بزرگ وسیع، بزرگ، عظیم، فوق العاده عظیم، توانا، غول پیکر، شگرف، عظیم، ماموت، گسترده، بی حد و حصر،...بسیار ناراحت کننده مترادف : وحشتناک هراسان، زشت، رنگ پریده افتضاح، ترسناک، هولناک، تکان دهنده، کیاست، عالی، portentous، مبرم، direful.بسیار گرسنه مترادف : گرسنه سيری famished, گرسنگی, نهم, پر خور، بلعیدن.مشتاق حریص، grasping، فاحشهباز مشتاق، چپاول، بحرانی، سخت، covetous.بسیاری مترادف : گروه دسته مجموعه، شرکت، بسته بندی، مجموعه، دسته، گروه هم مسلک، میزبان، خوشه، بدن.جمعیت انبوه، گروه ترکان و...بسیاری از مترادف : متعدد، uncounted، بی شمار، غواصان منیفولد متعدد، قابل توجهی, شمار, فراوان است.نخبگان, انتخاب, انتخاب, کرم,...بسیج مترادف : جمع آوری سازماندهی، تماس بگیرید، جمع اوری مارشال، فعال، احضار، آماده، آماده، پیشگامی، روح.بشارت مترادف : اطلاعات اخبار اعلام، هوش، اعلامیه، مشاوره، کلمه، ارتباطات، گزارش، پیام.بشاش مترادف : درخشنده روشن، شاد، آفتابی شاد، شاد، درخشان، نورانی، لبخند بر لب grinning.بشر دوستی مترادف : موسسه خیریه نیکو، بزرگواری، خیرخواهی، خوب خواهد شد public-spiritedness، الحاد، بشریت، سخاوت، munificence، نوع دوستی، صدقه...بشریت مترادف : انسان نوع بشر، نژاد انسان، انسان sapiens انسان، مرگ و میر، جهان، گوشت.شفقت شخص احساس خیریه، برادری، humaneness،...بشکه مترادف : چلیک قدح چیز قابل، وان، درام، هاگشید، مالیات بر ارزش افزوده، لب به لب، کشتی، firkin.بشکه اب عرشه کشتی مترادف : شایعه شایعات بی اساس، tittle-tattle شنیده ها، prattle، chitchat، نظرها، بحث آزاد، نجوا،.بصدا مترادف : زندان.clang حلقه چکاچاک، نوزادان، کلاک، غرب، tink، tinkle، صدای جرنگ جرنگ.بصری مترادف : غریزی.بصورت حلقه در اوردن مترادف : دسته پاره، تکه، دسته tatter، نوار، کلاچ، انبوه.ردیابی رگه, لمس پاره، سایه، اشاره، بیت، فیلم، ذره، اره، یوتا،...بصورت دسته حرکت کردن مترادف : شرکت بازیگران troupers، بازیگران، نوازندگان، thespians، هنرمندان، بازیکنان، باند.بصورت پلکان در اوردن مترادف : سطح، رتبه، سلسله مراتب، درجه، وضعیت، موقعیت، محل.بصیرت مترادف : فراست.بضاعت مترادف : مستمندان ضعیف، کاهش، pinched فقرزده، بی پول، کارآفرینی، معسر؟.بطری مترادف : کشتی نهنج، ظرف، شیشه، فلاسک تنگ، تنگ، ابریق، flagon، ویال، شیشه یا بطری کوچک.بطلان مترادف : عدم، بی اعتباری، ناتوانی جنسی، ineffectuality، inoperativeness، بی اهمیتی علائم، نیستی، نفى، فراموشی.بطور عمودی مترادف : پروب درک عمق نفوذ، گودی، کشف، تحقیق، حل، فاش، توضیح، بفهمند، درک.محض, کامل, مطلق, کاملا, کل, کامل, بی حد و حصر,...بعد مترادف : جلو جلو در، جلو، کنار، در پیشبرد فراتر از آن، frontward، headward.میزان قدر اندازه، دامنه، گستره، فرمت، اندازه گیری،...بعد از مترادف : پشت سر،، در پشت از به عقب, پس, آخرین تقدم.بعد از آن، بعد، و سپس، پس از آن، پس از آن، در نتیجه، در نهایت، در نهایت.بعد از آن مترادف : پس از آن.