فهرست اسامی همه مترادف
بازیگوش مترادف : پری جن یکجور دوربین عکاسی، جن، پری، دزد، بچه شریر و شیطان، leprechaun، kobold، جن، پری.باس مترادف : بوس.باستان مترادف : ، عتیقه ماقبل تاریخ، antediluvian، کلاسیک، کهنه، کهن, دوران کهن، بدوی، بسیار قدیم.قدیمی, سن, گور و سالخورده, moldering, به...باسن مترادف : جنجال پایان عقبی haunches خلفی, پشت, پشت derriere, عقب, پایین, ته قنداق تفنگ ته توپ، صندلی، دم، استرن، prat.باش مترادف : سر و صدا، wallop آمار اعتصاب، ضربت سخت زدن، پانچ، pommel، کلیپ، روز سه شنبه، شلاق، کتک زدن، sock، کمربند.مزخرف.نزاع و...باشد مترادف : ادامه اقامت باقی می ماند، رعایت، گذشته، تحمل، زنده ماندن، رفتن.پیروز شویم.وجود دارد, زنده, ساکن, تنفس.اتفاق می...باشگاه مترادف : جامعه برادری خواهری، فدراسیون، سازمان، گروه، یاران، برادری، خواهری، sodality، انجمن صنفی، باند، دسته، گروه هم...باطل مترادف : خنثی لغو وتو، باطل، لغو، لغو، لغو، محو کردن، لغو، لغو، فسخ، لغو، رد، نفی.از بین بردن خالی, پاک, تخلیه ادرار،...باطل مى كند مترادف : لغو لغو، ابطال باطل، لغو، سرنگونی، لغو، رد، فسخ، باطل، ابطال، نامه؟، سرکوب، غیر فعال کردن، رد.باطل کردن مترادف : unfasten.معکوس لغو، لغو، ابطال باطل، وتو، جبران، خنثی کردن، درمانده، stultify، لغو، مکانيزه.باطنی مترادف : مغلق عمیق، عمیق، محرمانه، recondite مبهم، پنهان، مرموز، مرموز، رمزی، cabalistic، نهفته، دشوار است.باغ مترادف : به طور عادی garden-variety، امری عادی، روال معمول، مرسوم، معمولی، منظم، متوسط، آشنا،، هر روز workaday، unexceptional، wonted.باغ وحش مترادف : باغ وحش، باغ وحش، مزرعه حیوانات، ففرم.بافت مترادف : را تشکیل می دهند ایجاد، مد، اختراع، ببافند ساخت، طراحی، ایجاد، تولید، contrive، ساخت.تشکیل هم بافتن، حصیر، گره،...بافتِ مترادف : صمیمی.بافر مترادف : جذب کوسن تشک، بالش، متوسط، alleviator، مدیر، گارد، سپر، سپر، backstop.بافکر مترادف : هوشمند, هوشمند، روشن، درخشان، تیز هوش، هشدار، مشتاق، باهوش، تیز.باقرقره مترادف : شکایت، گريپ، plaint، سوگواری، شکایت، نارضایتی، squawk.گله شکایت نق نق زدن، repine، اخم، مرتب، زمزمه، mutter، چوبکاری...باقی بماند مترادف : تحمل گذشته، رعایت، ادامه، زنده ماندن، طولانی معطل، باقی می ماند، باقی بماند.ادامه استقامت اصرار دارند، تلاش،...باقی مانده مترادف : باقی مانده باقی مانده است، leavings، تکه خاکستر، بقیه، تعادل، باقی، باقی مانده، residuum، dregs، شانس و به پایان می رسد,...باقی می ماند مترادف : پیروز تحمل، گذشته، رعایت بکشید در، لباس، آب و هوا، نگه دارید تا، آویزان، قطع در.اقامت قرار داده است باقی...بال مترادف : سرعت تسریع، پرواز، عجله عجله، زوم، نیزه، نقل، وزوز، ماهوت پاک کن زدن.پرواز پرواز هواپیما، اوج، را بال،...بال آن مترادف : بداهه است.بال بال زدن مترادف : فلپ، موج، نقل، flitter، fritter، رعشه، لرزش، quiver، ارتعاش، سوسو، ضرب و شتم، palpitate، نوسان، بنويسيم،، بیداد، صدای فش...بالا مترادف : بالاترین.پیش افتادن از شکست دادن اکسل، تجاوز، سرب، بهترین، ضرب و شتم، گرفتگی، فراتر از، تحت الشعاع قرار...بالا بردن مترادف : بیدار پیشنهاد خار، مطرح کردن، تحریک، بیرون کشیدن، تحریک، هم بزنید تا، بیدار، استنباط.ترویج پیشرفت تسبيح،...بالا برود مترادف : افزایش افزایش, صعود, صعود کوه، گسترش، تورم، باد، قارچ، تشدید.بالا فکر مترادف : آرمان بلند آیةالله، معتبر، فساد نا پذیر، نجیب، فضیلت، براورد، بالا، اصولی و با وجدان و محترم، جوانمرد.بالا و پایین رفتن مترادف : teeter-totter.متناوب نوسان، نوسان، teeter شاتل، تغییر، لبه و haw، پرچین، waver shillyshally.بالش مترادف : کوسن پد پشتیبانی، زیرسری، bolster.بالشتک مترادف : پد.افزونگی.بالغ مترادف : سن رشد، توسعه، maturate رسیده کردن یا شدن، پیشرفت، پیشبرد، جا افتاده، فصل، آمده، سن، گل، شکوفه.پیشرفته، کامل،...بالون مترادف : گسترش، تورم، باد، منفجر، شکم، نفخ، پف دار، بزرگ، متورم شدن، سبزِ، افزایش، گشاد، پر کردن، تقویت، افزایش، بالا...بالکن مترادف : گالری ایوان سرپوشیده portico، ایوان، فرمت، تراس، عرشه، برآمدگی، پلت فرم، طاقچه، غرفه، تسلیم.بالینی مترادف : علمی، بی فاعل، جدا، هدف، تجربي، تحلیلی، dispassionate، منصفی, بی طرفانه، روشنفکر، خراب.