خارج مترادف: خارجی, بیگانه, دور, عجیب و غریب, نا آشنا.بیرونی, خارج, خارجی, خارجی, سطح, قابل رویت، آشکار.بازنشستگی دور گریزان...
خارج از تاریخ مترادف: سپری منسوخ غیر مرسوم outworn، محافظه کار، منسوخ، پروانه-خورده، superseded، کهنه، منقرض شده، مرده شده، هشدار و بی ربط و خسته، مبتذل.
خارج از مرکز مترادف: غیر متعارف عجیب و غریب, عجیب, عجیب و غریب عجیب و غریب، عجیب و غریب، فی، نامنظم، عجیب و غریب، ۳،، غریب، غریب dotty...
خارج ساختن مترادف: موفق مدیریت, کار کردن را، دریافت، قرار دادن بیش از، غلبه.درک, درک, دستگیری, متوجه, درک حس می دانم، تصور، درک...
خارج کردن مترادف: پرتاب اخراج، بیرون راندن راندن، اخراج، dispossess، تخلیه، حذف، محو، خلاص شدن از شر، تبدیل، گزاف گویی.
خارجی مترادف: بیگانه.خارجی خارج از سطح پوشش صورت پوسته پوست پوسته پوشش روکش integument پاکت پوشش، بسته بندی.خارجی.بیگانه عجیب و...
خاردار مترادف: انتقادی تند و زننده، اسید acidulous، خصمانه، مضر، متوسط، بی عاطفه، توهین، برش، catty، فحاش، bitchy.خار خاردار، خاردار، اشاره کرد، ناهموار، مشخصی، قلاب، دو، bristly، spurred، briary، brambly.
خام مترادف: تلخ سرد، خشن، سرد، پر سر و صدا زمستانی، سرد، تلخ.risqué مبتذل، off-color،، خام بی ادب نزاکت نامناسب زشت و ناپسند،...
خامه ای مترادف: بالا, کرم, خراش, جارو, جدا کردن، برس کردن.اسکن در نگاه، به شیب, تلنگر از طریق برگ، خواندن.جست و خیز, گزاف گویی, گلوله کمانه دار زدن، ترمز ماشین، چراندن، لیز خوردن, نگاه.
خاموش مترادف: به نوبه خود.بایست.قطر، خسته، تایر، جید irk، پوشیدن قدر داشتن، تحریک، بیگانه، دفع، نفرت، توهین، sicken، nauseate."گنگ و خاموش و inarticulate، سایشی، قطع گويند؛، مادر، tongue-tied، کم حرف و بی صدا."