فهرست اسامی همه مترادف


  • حیوان صفت مترادف: ناصواب تند و زننده، ناخوشایند، افتضاح ناپاک، فاسد، وحشتناک، ادم، شپشو.بی شعور وحشیانه وحشی، متعصب، جنایت،...
  • حیوانات مترادف: جانور جانور، حیوان پستاندار، nonhuman.
  • حیوانیت مترادف: خشونت.
  • خائن مترادف: treasonable خیانتکار کاذب، ببخشی، perfidious، twofaced، double-dealing، بی وفا، فتنه، ۳۰، recreant، مرتد است.turncoat تبادل نظر، quisling،...
  • خاتمه مترادف: محدود محدود، لبه، مرز، محدود بین میبرند, بازگرداندن, شامل, براکت، محصور.توقف پایان پایان، نتیجه گیری، قطع،...
  • خار مترادف: ستون فقرات prickle خاردار، قلم، خار.ازار دلخوری، مزاحم، محرک، رنج معضل، صلیب، زهر، لعنت، طاعون.اصرار بر انگیختن،...
  • خارج مترادف: خارجی, بیگانه, دور, عجیب و غریب, نا آشنا.بیرونی, خارج, خارجی, خارجی, سطح, قابل رویت، آشکار.بازنشستگی دور گریزان...
  • خارج از تاریخ مترادف: سپری منسوخ غیر مرسوم outworn، محافظه کار، منسوخ، پروانه-خورده، superseded، کهنه، منقرض شده، مرده شده، هشدار و بی ربط و خسته، مبتذل.
  • خارج از مرکز مترادف: غیر متعارف عجیب و غریب, عجیب, عجیب و غریب عجیب و غریب، عجیب و غریب، فی، نامنظم، عجیب و غریب، ۳،، غریب، غریب dotty...
  • خارج ساختن مترادف: موفق مدیریت, کار کردن را، دریافت، قرار دادن بیش از، غلبه.درک, درک, دستگیری, متوجه, درک حس می دانم، تصور، درک...
  • خارج کردن مترادف: پرتاب اخراج، بیرون راندن راندن، اخراج، dispossess، تخلیه، حذف، محو، خلاص شدن از شر، تبدیل، گزاف گویی.
  • خارجی مترادف: بیگانه.خارجی خارج از سطح پوشش صورت پوسته پوست پوسته پوشش روکش integument پاکت پوشش، بسته بندی.خارجی.بیگانه عجیب و...
  • خاردار مترادف: انتقادی تند و زننده، اسید acidulous، خصمانه، مضر، متوسط، بی عاطفه، توهین، برش، catty، فحاش، bitchy.خار خاردار، خاردار، اشاره کرد، ناهموار، مشخصی، قلاب، دو، bristly، spurred، briary، brambly.
  • خاردار، مترادف: سوزش،، تیز سوزن سوزن شدن، tickly، خارش، خزش، خزنده.
  • خارش مترادف: بی مرزی، خارش، prurient، آرزومند بی تاب، مشتاق، ناراضی، وسوسه مصرف مواد، تشنه گرسنه، شهوانی، ناراضی.اين گال.ولع...
  • خارپشت مترادف: gamin guttersnipe خیابان عرب.فرزند پسر، ریش تراش، بچه، ور رفتن بچه شریر و شیطان، بچه بداخلاق و لوس.
  • خاستگاهی مترادف: بدوی بسیار کهن، اصلی اولیه, باستان, ماقبل تاریخ، بکر، اجدادی، antediluvian.
  • خاص مترادف: دشت های صریح، روشن، تعیین مشخص شده دقیق، صریح، دقیق، معین particularized، اشاره، دقیق، تردید، بدون ابهام، ارزشهاى،...
  • خاصیت مترادف: علامت گذاری کنید.مشخصه.
  • خاطرات مترادف: زندگینامه مجله، خاطرات، خاطراتی خاطراتی, اعترافات, ماجراهای، تجارب، خاطرات، زندگی، داستان، بازتاب، holograph.گزارش.
  • خاطره مترادف: loll سالن slouch، فلاپ، تكيه، لاغر، گسترش، spread-eagle، کشش، آرامش، slump."حافظه یاد نشینند؛، تصور، فراخوان، بازسازی."
  • خال دار مترادف: ، چند رنگ روشن، pied, piebald, خال خال سایهدار، streaked، marbled، شطرنجی، brindled، blotched، دیوار،، flecked، freckled، لباس رنگارنگ دلقک ها.
  • خالص مترادف: صالح بالا فکر بی تقصیر، کامل، مناسب، سالم و بی خطر، اخلاقی، صمیمی، صادقانه، unimpeachable، راست، نمونه بی گناه، بی...
  • خالق مترادف: ساز نویسنده صادركننده، ژنراتور، مخترع، framer، تولید کننده، طراح، شکل، بنیانگذار، معمار، سازنده، هنرمند، صنعتگر.
  • خالقشان مترادف: خالص.
  • خالی مترادف: بیهوده مانور، vacuous، بی معنی، بی بی معنی، بیهوده و بیمعنی، کم عمق، احمقانه، شعور و inane و بی ارزش، بیهوده است.جای...
  • خالی از سکنه مترادف: وسواس نگران، دغدغه، گرفتار عذاب، ناراحت، آشفته.
  • خام مترادف: تلخ سرد، خشن، سرد، پر سر و صدا زمستانی، سرد، تلخ.risqué مبتذل، off-color،، خام بی ادب نزاکت نامناسب زشت و ناپسند،...
  • خامه ای مترادف: بالا, کرم, خراش, جارو, جدا کردن، برس کردن.اسکن در نگاه، به شیب, تلنگر از طریق برگ، خواندن.جست و خیز, گزاف گویی, گلوله کمانه دار زدن، ترمز ماشین، چراندن، لیز خوردن, نگاه.
  • خاموش مترادف: به نوبه خود.بایست.قطر، خسته، تایر، جید irk، پوشیدن قدر داشتن، تحریک، بیگانه، دفع، نفرت، توهین، sicken، nauseate."گنگ و خاموش و inarticulate، سایشی، قطع گويند؛، مادر، tongue-tied، کم حرف و بی صدا."
  • خاموش شدن مترادف: خر خر کردن.
  • خاموش کردن مترادف: تهی، غیر عملی، لغو، وجود ندارد، unavailing، قطع، inefficacious.از راه دور, دور, بیشتر دور, دور, بازرگانی, دور.توقف توقف،...
  • خاموشی مترادف: بيهوش بودن باعث سقوط از دست دادن هوشیاری، ضعف swoon کما insensibility سنکوپ فراموشی موقت فراموشی, بهت, سیاه و سفید کردن ضعف.
  • خاموشی موقت مترادف: عقب نشینی بازنشسته، rusticate دروغ خفته، estivate، vegetate، stagnate، کم دروغ، سوراخ.
  • خانم مترادف: عدم نیاز به، میل، می خواهید، طولانی آرزوی، نیاز.دختر بانوی جوان, زن جوان قبل از ازدواج، خدمتکار، دانش آموز،...
  •