فهرست اسامی همه مترادف


  • دانشجوی سال اول مترادف: مبتدی باشد، tyro تازه وارد، استخدام، شاگرد، نوچه، tenderfoot، یادگیرنده، گرینهرن،، novitiate، آماتور، تازه کار.
  • دانشمند مترادف: کارشناس سیج، گورو، متفکر، راهنمای مربی، دانشمند، اقتدار، فیلسوف، استاد، جادوگر، متفکر، اوراکل، پیامبر (ص)،...
  • دانشمندی مترادف: غیرمعمول است.
  • دانشکده مترادف: حس وقف، قدرت، مهارت هدیه، استعداد، استعداد، توانایی، استعداد، ظرفیت.کارکنان بخش professoriate، معلمان.
  • دانشگاهی مترادف: نظری conjectural، تست نشده، مطرح کردن، قابل بحی قابل بحث, suppositional, presumptive، تفکری، فرضی, احتمالي, نامعین.پردیس...
  • دانلود مترادف: جریان سیل freshet، سریع، رودخانه، آبشار، آبشار، آب مروارید، سیل، ادی.self-controlled, self-possessed, تشکیل, آرامش, جمع آوری,...
  • دانه مترادف: اسپرم، اسپرم، اسپرم، spermatocyte.دانه، هسته, غلات, ذرت, caryopsis.گلوله ذرات ذره، اره، کرم، قطعه، مرسل، نقطه، هر چیز...
  • دانه دانه مترادف: گرانول ذرات crumbly، ریگ دار, شنی, میلی، گرانول، متبلور، دانه، erinaceous.
  • دانه ها مترادف: خلاصه تا سربازان، جمع تجمعی ترکیب، جمعی، کامپوزیت، انباشته مونتاژ.
  • دانی مترادف: سلام با احترام remembrances، خوش آمدید، تهنیت.
  • داور مترادف: دعاوي است.میانجی داور، داوری، adjudicator، مصلح دعاوي، conciliator، تصمیم ساز، قاضی، مدیر، واسطه، دلال، مذاکره،...
  • داوطلب مترادف: داوطلبانه.ارائه دادن، ارائه انتقادات و پیشنهادات، اهدا، مناقصه، در حال حاضر، ارسال، نشان می دهد، پیشنهاد،...
  • داوطلبانه مترادف: اختیاری داوطلب هیچکدام، رایگان، volitional، uncompelled، آگاهانه، مایل، خود به خود، unconstrained، عمدی، بلاعوض، انتخاب،...
  • دایدو مترادف: جست و خیز.
  • دایره مترادف: حلقه گوی، باند، circlet، چرخ دیسک، توپ، جهان، دور، دور، سیلندر، کروی شکل، ringlet، حلقه، سیم پیچ.دسته مجموعه، گروه،...
  • دایره ای مترادف: دور، منحنی، قوسی، مارپیچی, کروی, کروی, spheroid, کفِ، استوانه، مداری, شمسی, توخالی, مقعر, لوپ, مارپیچ.جزوه handbill...
  • دبون ایر مترادف: affable، صاف، ستاره مودب، شجاع، بی خیال، insouciant، شیک، بی باک، جلف، blithe، نشاط آور، شادی بخش، متحرک، با نشاط،...
  • دخالت مترادف: مداخله نفوذ وقفه، مانعی بر سر راه، تضاد، برخورد، مخالفت، نقص، انسداد، گاله، خویشتن داری، زیرپا، مانع، تنش،...
  • دختر مترادف: فاحشه.
  • دخترانه مترادف: frill, flounce, furbelow, پیرایش بریده نشده مرز یافت نشد چین و شکن برابر پهلو جمع آوری زینت, چین و چروک.اختلال هیاهو،...
  • دخترک مترادف: چهره.suppurating, abscessed تلاش خلط دار مراجعه کرده، آلوده، ملتهب، بیمار pustulous، عفونتهای، عفونت چركي.
  • دخمه مترادف: طاق آرامگاه، زنگ تفریح، دخمه محل قبور مقبره، گودال، قبر، آرامگاه، اتاق.
  • دخمه پرپیچ و خم مترادف: پیچ و خم ریزه کاری درهم و برهم کردن، کویل، گرفتاری، پازل، perplexity، سردرگمی، convolution، را، دریای لانه.
  • دخول مترادف: ورودی است.
  • در اختیار داشتن مترادف: مالکیت عنوان، بازداشت، مالکیت، حفظ انحصار، نگه، ادراک، اشغال، کنترل، درک.
  • در بازی مترادف: بهره برداری امکان استفاده از سرمایه گذاری در، سود توسط، استفاده، تبدیل به حساب، فرض بر، تعداد، تحميل،...
  • در بر داشت مترادف: ایجاد راه اندازی سرچشمه، ایجاد، موسسه، افتتاح، راه اندازی، تولید، مهندس، شروع، ساخت، راست، ساخت.
  • در ترشی فرو بردن مترادف: معتاد به مشروبات.شیب ret اشباع، خیس، غرق، شیب، شور، ترشی، بخوابانید،، حفظ.
  • در تشکیل مترادف: ممکن دروغ، نامزدی، وارد، appertain اقامت، تعلق، شامل تشکیل می دهند، به، شامل، ترکیب، شامل، شامل.
  • در حال اعتراض مترادف: تنفرآور منزجر کننده، loathsome، nauseating، مشمئز کننده دافعه، هولناک، توهین آمیز، ظالمانه، طاقت فرسا، نفرت انگیز،...
  • در حال باطل کردن مترادف: تخریب خراب کردن رسوایی، سقوط، ضربه، رنج، پاییز، misadventure، mischance، شکست، شکست، فاجعه، comeuppance.
  • در حال حاضر مترادف: در حال حاضر، قبل از اینکه اکنون پیش از این در حال حاضر، فقط تا حال حاضر، قبلا.در مدت کوتاهی.
  • در خنده مترادف: تحقیر تمسخر، طعنه، jeer طعنه زدن، jibe، fleer، اى، بگو، مقایسهٔ، flout.
  • در خور مترادف: اتصالات.
  • در خور زنان مترادف: زنانه، matronly، ladylike، مادرانه، مهربان، دلسوز،, مناقصه, پرورش دلسوز، unaggressive.
  •