فهرست اسامی همه مترادف
خلاصه مترادف : گذشت، عصاره، نقل قول، استناد، انتخاب، قطعه، ش.خلاصه.خلاصه خلاصه، précis، خلاصه، چکيده مظهر، abridgment، تراکم،...خلاق مترادف : تولیدی پرکاری، بارور موسیقیِ، propagative، پربار، progenitive، باردار, باروری, زاد.مبتکر اصلی هوش، تخیلی، مدبر،...خلاقیت مترادف : نوآوری اصالت نبوغ، استعداد، هنر، وقف، هوشمندی، بهره وری، باروری، فوليکول.خلبان مترادف : هدایت راهنمای رفتار، مستقیم، عمل، سرب، مهندس، حرکت، چوپان.سکاندار لوژی ناوبر، رهبر، فرمانده، راهنمای،...خلسه مترادف : شادی اکستازی، لذت فلیسیتی، حمل و نقل، exultation، delectation، سعادت، beatitude، سحر، شور و شوق شادی ravishment.خلط دار مراجعه کرده مترادف : دخترک.خلع مترادف : امر.خلع سلاح مترادف : پیروزی.، جذاب برنده ingenuous، تشویق، سه طرفه اتوماتیک enticing بافندگی، وسوسه انگیز، دوست داشتنی، مقاومت، bewitching،...خلفی مترادف : عقب عقبی, پشت, hindmost, پشت, پس از, پس از آن، موفقیت،، بعد، متعاقب آن و دومی.خلق و خوی مترادف : وضع طنز، قاب ذهن، دولت تمایل، وضعیت، خوی، ورید، خط، ذهن، روح، تنور، خلق و خوی.خلق و خوی، نگرش، احساس، قاب ذهن،...خلوتگاه مترادف : محراب.خلوص مترادف : تمیزی پاکیزگی، wholesomeness، بی گناهی spotlessness، فضیلت، همگن، asepsis، blamelessness، سالم ماندن جسد، یکپارچگی، اصل، آرمان...خلیج مترادف : پوست زنگ گریه، زوزه موجب شهرت، جیغ زدن، غرش، بوق زدن، زیر.ورودی یارو خور، بازو، تنگه، fiord، خلیج فارس، شاخه...خلیج فارس مترادف : مغاک شکاف، گودال دره، شکاف، شکاف.فاصله، مانع, فضای, فاصله, اختلاف, واگرایی.خم مترادف : تمایل گرايش امادگی، اولویت، ضربه، استعداد، استعداد، استعداد، استعداد، میل، proclivity، تکیه، منش بلند، طنز، خلق...خم شدن مترادف : غرق debase، فرود، کاهش رفتار کردن، تنزل، abase، ارسال، condescend، تمکین کردن، grovel، تحقیر، kowtow.تعظیم droop دولا دولا راه...خم کردن مترادف : خم منحنی انحنای، زاویه، قوس، روشن، قلاب، تعظیم، خم، خمیدگی، برابر.جنایی, گناهکار, دغل, دزد.خمیر مترادف : اعتصاب wallop، ضرب و شتم، زدن، ضربه شلاق، بوفه، جسم گلوله مانند، پوند، حمله، سر و صدا، clobber.پول نقدی, بودجه, تغییر...خمیر درست کردن مترادف : میکس کار هم بزنید، فرم، مطبوعات، ترکیب.ماساژ، مالش، سکته مغزی، مالش، دستکاری.خنثی مترادف : بی تفاوت، متوسط، middling، نامعلوم نامشخص نا مشخص، تعریف نشده، نا معلوم، مردد، unformed.uninvolved بی طرفانه بی طرفانه،...خنثی کردن مترادف : متعادل تعادل افست، مجموعه ای خاموش، مقابله، counterpoise، ابطال، لغو، نفی، رقیق، برای جبران.درمانده مانع مانع، گیج...خنجر مترادف : درک، زدن، چاقو، دشنه، تیغه، shiv.خندق مترادف : سنگر کانال تخلیه، تغار، حفاری، خندقي، منطقه، توخالی، گذشت، watercourse، کانال، قطره قطره شدن، مجرای، خندق،...خندقي، منطقه مترادف : کانال watercourse، دوره الموت، قطره قطره شدن، شکاف، شستشو، خندق، تنگه، دره گود و باریک، دره.خنده مترادف : snicker، خندیدن، خنده، cackle، chortle، titter، snigger، heehaw، guffaw، cachinnate، غرش.محبوبیت، snigger، snicker، خندیدن، chortle، توییتر، cackle،...خنده دار مترادف : عجیب و غریب, عجیب و غریب و غیر معمول,، عجیب، گیج دمدمی، عجیب و غریب، مرموز، baffling, عجیب و غریب عجیب و غریب، گیج...خندیدن مترادف : خنده, chortle, cackle, خنده, لبخند.خنده, chortle, cackle, خنده, لبخند.خواب مترادف : slumber چرت drowse، خواب نیمروز، چرت زدن، استراحت، کندن، هایبرنیت، در روشن، اشاره، خروپف.چرت زدن شكست خواب، خواب...خواب آلود مترادف : بی حال slumberous فعال، torpid، بی حال، تنبل، تنبل، کسل کننده، costive.کسل nodding somnolent، خسته، خسته، slumberous، خمیازه.خواب نیمروز مترادف : چرت زدن.خواب هیپنوتیزم کردن مترادف : مجذوب ورودی، spellbind، متحیر می کند، افسون خیره، transfix، بدام عشق انداختن، bewitch، اسیر، غالب شدن، تسلط.خوابیدن مترادف : صفحه اصلی اقامت lodgment، محله، محل اقامت، مسکونی، ابلق-terre, diggings, حفاری, پد.خوابیده به پشت مترادف : خفیف دیوید، بزدلانه، listless، مرده، spiritless، ضعیف، weak-kneed، pusillanimous، wishy-washy، بی روح، ضعیف، jejune، unresisting.خواره مترادف : مشروبات الکلی و معتاد به مشروبات مست، tippler، toper، boozehound، wino، barfly، سرسبز، اسفنج، خیس کردن، رامی، inebriate، dipsomaniac.خواستار مترادف : ، فشار، مصر imperious بحرانی، دشوار، خسته کننده، خسته کننده، wearisome، مالیات، سخت، inconsiderate، ناگفته، غم انگیز، در...