فهرست اسامی همه مترادف
خیانتکار مترادف : خائن.خائن.خیرخواه مترادف : نوع، خیریه، سخاوتمند، warmhearted، مهربان، انسانی، خیریه، نوع دوستانه، مفید، بسم، با ملاحظه، مراقبت.خیرخواهی مترادف : خوب خواهد شد خیریه، سخاوت، مهربانی، شخص احساس همدردی، رحمت، humaneness، رحمت، خوبی، نوع دوستی، بشریت.خیره به مترادف : بدام عشق انداختن خواب هیپنوتیزم کردن جذابیت، اسیر، bewitch، bewilder، غالب شدن، پایمال کردن، متحیر کردن، هیبت،...خیره نگاه کردن مترادف : exult پیروزی vaunt، کلاغ، jubilate، شادی، شادی کردن، حمام افتاب گرفتن، غلتیدن، luxuriate.زل زل نگاه کردن تابش خیره کننده،...خیره چشم مترادف : عبادی سوبژکتيو بود انسان گریز, طناز،، faultfinder، sneerer، منتقد، detractor، censurer، carper، caviler، castigator، traducer.خیره کننده مترادف : ، حیرت انگیز شگفت آور، شگفت انگیز، bewildering، قریب به اتفاق، متناوب، مخدوش، عالی، وصف ناپذیر است.درخشان.خیریه مترادف : خیریه munificent آیةالله، لیبرال، انسانی، انسانی، بسم bounteous، جامعه، نوع دوستانه، خیرخواه، دلسوز، eleemosynary.تحمل...خیز زدن مترادف : رانش عبور واکسن، حمله، شارژ، سوراخ کردن، فشار.غوطه داش تلو تلو خوردن, زمین, شیرجه رفتن.رانش عبور، واکسن، حمله،...خیس مترادف : ، خیس خیس اشباع و مرطوب، شدید، چکیدن sodden، damp گرم، clammy، مرطوب.عرق.را در جذب در نوشیدن، پذیرا برای جذب، ø بلعیدن،...خیط مترادف : اشتباه وصله و پینه بدنما سلطنتی،، خیط و پیت کردن، لکنت زبان پیدا کردن, ظروف سرباز یا مسافر، لغزش، اشتباه،...خیط و پیت کردن مترادف : سرخ سرخ کردن تب و تاب بودن، زرشکی، سوختگی، رنگ، suffuse، شعله.به طور مستقیم، مستقیما دقیقا راست، دقیقا، unswervingly،...خیلی مترادف : بزرگ قابل توجهی قابل تحسین، بالا، عمیق، فراوان، کافی، فراوان، کافی، قابل ملاحظه، قابل توجهی، گسترده، وسیع،...خیلی آرامش، مترادف : مدرن.خیلی شیک مترادف : لوکس.خیلی پرحرف مترادف : پرگو loquacious پرگو، effusive، longwinded، باد می وزد، gabby، وراج، prolix، voluble، talky، لیز، clamorous.خیمه مترادف : چادر.دائم مترادف : با دوام پایدار، ثابت، پایدار، قضات، جبران ناپذیر، تغییر ناپذیر، perdurable، پایدار، مداوم، ثابت، همیشگی، مداوم،...داخلی مترادف : خصوصی، صمیمی، راز پنهان پنهان عقیدهاند, پنهان, unexposed, نامعلومی، سرکوب.درونی, داخلی, بافتِ، درونی داخل, پنهان,...داد مترادف : زیر غرش، فریاد، فریاد زدن holler، جیغ، پوست، ناله، yammer، نابرای، screech، shriek، halloo.فریاد فریاد، yowl، زوزه موجب شهرت...داد و بیداد مترادف : طوفان خشم، رفتن از جا در رفته، اشک، بیهوده گویی با بیحوصلگی حرف زدن، bluster، اجرا amok، شورش را اجرا کنید.حرارت...داد و بیداد کن مترادف : موشکافی کردن خوش طعم, زیبا, خاص, شیک, ضربه زننده, انتخاب کننده.fidgety fretful عصبی، اضطراب، مرزی، آشفته، بد خو،...دادخواست مترادف : درخواست تضرع کت و شلوار، تجدید نظر، entreaty، خواستی، درخواست، نماز، نیایش، نرم افزار، رابین دور.درخواست کردن...دادستانهای مترادف : متهم است.دادن مترادف : سبب توزیع معامله، پرداخت، انتشار، پراکندگی، strew.شناخته شده را، نشر, اعلام, اعلام, گزارش, تبلیغات.purposeless بی...داده شود مترادف : قضیه.داده ها با یگدیگر مترادف : خلاصه.دادگاه مترادف : fawn کاری به نفع kowtow، تملق گفتن، ingratiate، grovel، چاپلوس، truckle، انقباض غیر ارادی ماهیچه، cajole، pander، soft-soap، کشت.حياط...دار مترادف : آجیل.داراي زوائد و تزئينات مترادف : ruffly ruffled، flouncy، ruched دست آمده، فانتزی، داد و بیداد کن، خوش طعم، فرفری، مزین، پر از کف، زرق و برق دار، foppish،...دارای اثر تسکین دهنده مترادف : تسکین دهنده lenitive تسکین، alleviative، آرام بخش، assuasive، دارای خاصیت مرهم، نرم کننده، تسکین دهنده، شفا، مفید، توام با...دارای اطناب مترادف : پرگو prolix longwinded, منتشر, درهم و برهم، پرگو، loquacious، زائد، خیلی پرحرف، متورم، periphrastic، طمطراق، tautological، میدان.دارای تهور بی مورد مترادف : بی پروا، راش، جسورانه و venturesome، hotheaded، به راستى، مکمل، بی تدبیر بی باک، تند و شدید، unthinking، بی خردانه، devil-may-care.دارای جسم توانا مترادف : قوی.دارای خاصیت مرهم مترادف : دلپذیر خفیف دلنشین، معتدل، نرم، گرم، عادلانه، بردبار، آرام، طراوت.دیوانه ارام، احمق، گریزنده از مرکز, عجیب و...