فهرست اسامی همه مترادف


  • خوش مشرب مترادف: اجتماعی خروجی، گلهای دوستانه، گرم، affable، همزبان, محضر، folksy، clubbable، خوش، مهربان، پرچم، مهمان نواز، برونگرا.
  • خوش مشربی مترادف: kindliness cheerfulness آفریدگار، شادی، خوش بینی، heartiness، lightheartedness، affability، قابل معاشرت بودن، amiability، گرما، congeniality، دوستی.
  • خوش گذرانی مترادف: انفجار tootle جوانه زدن، توجه داشته باشید، صدای خوک یا گراز، بابک، بوق، خروپف، ضربه، صدا.tootle صدای ضربه، بابک،...
  • خوشا به حال مترادف: ، sainted canonized، beatified، مقدس و محترم.شاد، شاد، خوشحال، elated، سعادتمند، rapturous.وقف، مقدس و تقدیس، مقدس، مقدس، sacrosanct،...
  • خوشامد گو مترادف: sycophant adulator eulogist، panegyrist، تقویت کننده، fawner، bootlicker، flunkey، toady، blandisher، مرد بله، پولیش اپل.
  • خوشایند مترادف: ذوق خوشمزه خوشمزه، ومزه، toothsome، اشتها، mouthwatering، خوش طعم، تند و با مزه, لذیذ, خوش مزه، ambrosial.قابل قبول رضایت بخش...
  • خوشبخت مترادف: خوش شانس مورد علاقه خوبان شکوفایی, خوشحال, بخوبی رشد می کند به خوبی, کردن felicitous، سعادتمند.
  • خوشحالم که مترادف: ، gratifying لذت بخش, felicitous, خوش و دلپذیر، تشویق, به heartwarming.شاد شاد، همجنسگرا، شاد شاد، خندان، مي، blithe، پرچم،...
  • خوشدل مترادف: شاد mirthful مسیح،، خوشحال، سعادتمند، خوشگذران، شاد، با نشاط، مبارک، خوشحالم، جشن، گی، exhilarated و خنده دار, elated.
  • خوشمزه مترادف: خوشمزه خوشگوار appetizing معطر، تند و با مزه, لذیذ, خوش مزه، toothsome، زبانه دار، طراوت، وسوسه انگیز، خوش طعم، sapid،...
  • خوشنودی مترادف: تعادل فکری، خونسردی، unconcern، آرامش، آرامش، دراز کشیدن، self-possession، آرامش.رضایت خود، آفریند،, smugness, قناعت, ارضاء,...
  • خوشه مترادف: گروه، دسته، دسته گل، انبوه، مجموعه، گروه بندی، کلاچ، مجمع، مجموعه، گروه هم مسلک، مجموعه، دسته، دسته، ازدحام،...
  • خوشگذران مترادف: شاد mirthful شاد، همجنسگرا، با نشاط، مي، متحرک، zestful، با نشاط، شناور، convivial، cordial.
  • خوشی مترادف: ورجه ورجه کردن, ولگردی و قانونی شکنی, fete, جشنواره, جشن, carousal, جشن.
  • خون مترادف: خویشاوندی رابطه، استخراج، تبار، نسب اصل و نسب، سهام، فشار، خانواده، روابط، بستگان، قوم و خویشی، قوم و...
  • خون آبی مترادف: اشراف زاده.
  • خون گرم مترادف: تحریکی پرشور آتشین، تند و شدید، تند، وحشی، ضربه، precipitate، بثورات، عجول و بی پروا، گرم، شدید.
  • خونخوار مترادف: بی رحمانه، غیرانسانی و وحشیانه، وحشی، متعصب، مشتمل بر: وحشی، ظالم، جنایت، قتل، خونین.
  • خونریزی مترادف: کشتار قتل، قتل، کشتار، قتل عام قتل عام، حمام خون، bloodiness، حجامت، برشی، دکان قصابی، ال گور، جنگ.
  • خونسردی مترادف: آرامش، آرامش، آرامش، self-possession، تعادل فکری، اعتماد بنفس، خنکی، sangfroid، متانت، sedateness آرام.
  • خونگرم مترادف: تند و تیز.
  • خونین مترادف: خونخوار کنندۀ، خونین، جنایت وحشیانه، وحشی، ظالم، بی رحم، pitiless، سقوط، بی رحمانه، truculent.خونخوار.
  • خويشاوندي، مترادف: مربوط است.
  • خوک مترادف: وزیر, porker, بچه خوک، گراز، ابریشمی،, shoat, گراز.دله guzzler وحش، حیوانات، گراز، وزیر، باکلان، slob.
  • خویشاوند مترادف: رابطه عشیره در یک تماس kinswoman، قوم و خویش، پسر عموی.مقايسه, مشروط, وابسته, متغیر، unfixed، قابل انعطاف، وابسته،...
  • خویشاوندی مترادف: خانواده خون، گوشت، سهام، اصل و نسب خويشاوندى، رابطه، هم خونی.میل اتصال رابطه، وابستگی، انجمن.
  • خویشتن داری مترادف: کنترل خود انضباط اعتدال، اعتدال، رزرو، قضاوت، هوشیاری، اراده، استحکام، وقار، self-possession، levelheadedness، آرامش،...
  • خيالات مترادف: خیال اندیش، آرزومند, دوري, اشتیاق امیدوار خوشبین رویایی غیر واقعی، خیالی.
  • خیابان مترادف: جاده، خیابان، کوچه، بلوار، کوچه، گذرگاه، گذشت، آهنگ، دنباله، عروق، کانال، ایران، جاده، بزرگراه، thruway،...
  • خیاط مترادف: انطباق شکل مناسب، تنظیم، برش، تغییر، تبدیل، مد، تبدیل، از نو، قالب، کت و شلوار، خلق و خوی، هماهنگ،...
  • خیال مترادف: خیال بافی fantasizing غرق در افکار، افکار پوچ، فانتزی، فانتزی، توهم، مدیتیشن، woolgathering.داستانی ایجاد بداهه نوازی،...
  • خیال اندیش مترادف: خيالات yearning آرزومند، وسوسه مصرف مواد، تشنه، مشتاق اشتیاق آرزومند ناراضی، نشده است.musing افسرده بازتابنده،...
  • خیال باف مترادف: کارشناس, طرفدار, جانباز, پیرو, خبره, سنگ, مادر.رویایی، خیال باف، fantasist، woolgatherer، خيالات متفکر، romancer والتر mitty.
  • خیالی مترادف: فرضی غیرواقعی، وجود ندارد، فرض تصور fancied خیالی، اختراع، خیالی، داستانی، فعال، افسانه، ایده آل، سایه، رویایی،...
  • خیانت مترادف: فریب رها, jilt, در اجرا، نقص می کنند، اجازه پایین، شکستن ایمان با دولتیْ، دو زمان، موش در خبرچین.کارانه.خیانت...
  •