فهرست اسامی همه مترادف
مرسوم، مد روز مترادف : رواج شیک, voguish, en, محبوب، شیک، شیک، در حال حاضر، فعلی، در.مرض مترادف : وحشتناک وحشتناک، ترسناک، unwholesome، بیمار غیر طبیعی، بیماریهای، افسرده، سودا، سیاه، خودکشی.بیمار پاتولوژیک...مرطوب مترادف : مرطوب، مرطوب، گرم، تحریک، مرطوب و سرد، ساده درخشان، مبهم، vaporous، لجن زار، آبکی، مرطوب.تعدیل مرطوب خیس خوردن،...مرطوب و سرد مترادف : clammy، سرد و مرطوب، مرطوب، مرطوب، خیس و مرطوب است.مرعوب کردن مترادف : ترساندن بترساند، petrify رعب، شوک، horrify، appall، وحشت، affright، گاو، فلج کند، زنگ، ارعاب، کلوخ شکن.مرغ مترادف : خواهر.مرغزار مترادف : بی تجربه جوان، unseasoned، نارس سبز، نوجوان، unfledged، خام، ندیده، خام، دل.با تجربه، تمرین، بالغ، بالغ، رسیده، worldly-wise.مرفه مترادف : خوشبخت ثروتمند, مجلل, moneyed, غنی, مرفه, ممتاز،، پول در تراشه well-fixed کردن مرفه well-heeled، لود شده.موفق و ثروتمند و پر...مرلین مترادف : شعبده باز.مرموز مترادف : غیر قابل توضیح، گیج، baffling, inscrutable, غیر قابل توضیح، ژرف، عجیب، غیر طبیعی، محرمانه، مرموز، گیج کننده، غیبی،...مرهم مترادف : نرم کننده، پماد، unguent، cerate، مومیایی، لوسیون، سس روغن مالیدنی.نجات.مرهون مترادف : موظف مدیون موظف، محدود، مسئول، پاسخگو، مسئول.مرور مترادف : اسکن خامه ای، در نگاه، شیب به نگاه را از طریق، تلنگر از طریق، نما از طریق، برگ از طریق، از طریق جست و خیز، فرار...مرکز مترادف : middle-of-the-roader، متوسط، centrist.تمرکز تمرکز، جمع آوری همگرا، جمع آوری، متحد، دیدار، خوشه، جمع.میانه نقطه میانی...مرکز اطلاعات شناسایی مترادف : جهش بهار، پرش، مانع روشن, محدود, جهش, قطب خرک، هاپ.جهش، بهار، پرش، محدود، پرش، پرش با نیزه هاپ.مرکز فروش مترادف : فروشگاه.مرکزی مترادف : ، داخلی، محوری و محوری، فاصله کانونی اواسط، ميانه، ميانگين نیمه راه میانه.غالب، ضروری، بسیار مهم و کلیدی،...مرگ مترادف : محو تضعیف، پژمرده، ebb افول، رویم، پیتر، lapse، فروپاشی، ناپدید می شوند، محو، برو، ترک، ترک.محتضر, انقضای, عبور,...مرگ و میر مترادف : مرگ تخریب، مرگ و میر، هولوکاست قتل عام، خراب کردن، ویران، ده، زباله، خونریزی، عذاب، کشتار، مرگ.مرگ، مرگ و...مرگ کاذب مترادف : بهت شكست خواب اینرسی، بی تفاوتی، کما، بی حسی، بی تحرکی، کندی،، بی حالی، insensibility.listlessness، بی تفاوتی، بی تفاوتی،...مرگبار مترادف : وحشی خشونت، دیوانه وار خونخوار، خونین، مواج، وحشی، بیشتر خودنمایی، شوم، کینه توز، وحشی، متعصب، وحشیانه.قتل...مرگی مترادف : جاویدان ابدی، deathless، imperishable، مدام بی پایان، همیشگی، بی نهایت، بی پایان است، جاودانه، غیر قابل خراب کردن است.مریم مترادف : انقباض غیر ارادی ماهیچه چاپلوس تملق گفتن، grovel، truckle، bootlick.مزاحم مترادف : مشکل پیچیده پیچیده، روی حیله و تزویر، دشوار، wearisome، سنگین، شدید، خواستار، خار، toilsome، دشوار است.ناراحت مضطرب...مزاحم شدن مترادف : حمله تداخل قطع، obtrude، interlope، تجاوز، مداخله، تجاوز، مداخله، تجاوز، حد خود تجاوز کردن، تحمیل، ته قنداق تفنگ.مزایای مترادف : ممتاز مورد علاقه، موثر و خاموش، مرفه صعودی در بالا, خوشبخت, مرفه.مزخرف مترادف : حماقت، سفاهت، asininity، fatuity، poppycock، زباله، باش، balderdash، پوسیدگی، claptrap، piffle، دری وری سخن گفتن، twaddle، ماهتاب، پر...مزخرفات پر شده اند مترادف : نمی تونم اصطلاحات، balderdash، claptrap، گنگ و نامفهوم دو بحث، rigmarole، مزخرف، باش، buncombe، officialese، تختخواب سفری.مزدشان مترادف : شیر پرستار, wet-nurse, خوراک, پرورش, تغذیه.مزدور مترادف : حریص و رشوه و حریص، مادی، self-seeking، فاسد فرزند زیاده خواه bribable purchasable, ادبیات.سرباز فورچون، ماجراجو، hireling، hessian...مزرعه مترادف : کشت تا شخم، کج بیل، گیاه، افشانده شدن، بالا بردن، رشد، درو، برداشت.مزمن مترادف : آن طولانی مدت ادامه طولانی مدت، lingering مداوم ineradicable, علاج, مداوم طولانی است.همیشگی inveterate ثابت، چند ساله،...مزه مترادف : لذت بردن شور و شوق مزه، رغبت، اشتها، قدردانی، طعم، کام، لذت، قدرت، شور، نشاط، لذت.لذت لذت, هیجان, هیجان شور و...مزیت مترادف : افزایش سرمایه سود، بخشش، سود، کمک، به علاوه نعمت غیر مترقبه، سود، بهبود، استفاده، برکت، خوب، خدمات، ثروت باد...مزین مترادف : استادانه درست شده مجلل باروک، عجیب و غریب، florid، گل و بلبل, داد و بیداد کن، زرق و برق دار، زرق و برق دار، پرمدعا،...